دعبل خزاعی
ظاهر
محمدبن علی خزاعی معروف به دِعبِل خُزاعی(زاده ۱۴۸-درگذشته ۲۶۴ قمری)، شاعر، ادیب . نام کامل او ابوعلی، دعبل بن علی بن رزین بن عثمان بن عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی کوفیاست.
اشعار
[ویرایش]- آیا ندیدی که روزگاران چه جورها کرد و مردم عهدهای خود را شکستند //و دولتها احکام خدا را به مسخره گرفتند و در ظلمتهای جهل در پی نور گشتند؟.
- در این دنیای پر آشوب، چگونه می توان به خدای تعالی نزدیک شد،// جز از راه دوستی فرزندان رسول خدا و بغض کینه فرزندان مروان و فرزندان هند.
بخشی از قصیده مدارس آیات
[ویرایش]نبي الهدي صلي عليه ملكيه | و بلغ عنا روحه التحفات | |
رسول اسلام، پیغمبر هدایت است و خدا بر او درود فرستاد | و دعا میکنم که خداوند درودهای ما را به روان پاک او برساند | |
اخاتم الرسل المصفي من القذي | و مفترس الابطال في الغمرات | |
او (علی) برادر خاتم پیامبران که از تمام پلیدیها مبری و دور | و از بین برنده کافران و مشرکان است. | |
افاطم لو خلت الحسين مجدلاً | و قدمات عطشاناً بشط الفرات | |
ای فاطمه اگر حسین را در کربلا بر روی زمین میدیدی | که در کنار رود فرات با لب تشنه جان سپردهاست... | |
و اذن للطمت الخد فاطم بعده | و اجريدت دمع العين في الوجنات | |
آنگاه از شدت حزن و اندوه دست به صورت میزدی | و اشک چشم بر گونههای خود جاری میکردی. |
بخشی از قصیده دعبل که وی برای علی بن موسی الرضا خواند
[ویرایش]أري فيئهم في غيرهم متقسما | و ايديهم من فيئهم صفرات | |
ديدم خراج و غنيمت متعلق به اهل بيت رسول خدا را، كه در غير از آنان تقسيم شد | و دستان آنان از آن غنائم خالي ماند. | |
اذا وتروا مدّوا الي واتريهم | اكفا عن الاوتار منقبضات | |
هنگامي كه تهيدستان و تنهاماندگان به سوي آنان كشيده شدند | دستانشان از لطف آنان بهره مند شد | |
لقد خفت في الدنيا و أيام سعيها | و اني لأرجوا الأمن بعد وفاتي | |
چه بسيار ترسيدم از اين دنيا و روزگار زندگيم در آن، | در حالي كه، اميدوارم پس از وفاتم بواسطه ائمه (عليه السلام) درامان باشم | |
و قبر ببغداد لنفس زكية | تضمنها الرحمن في الغرفات | |
قبري در بغداد وجود دارد كه براي شخصي پاك و پاكيزه است ـ امام موسي كاظم (عليه السلام) ـ | و خداوند رحمان او را در غرفههاي بهشت جاي داده است | |
و قبر بطوس يا لها من مصيبة | الحّت علي الأحشاء بالزفرات | |
و قبري در شهر طوس وجود دارد، كه اي واي از آن مصيبت بزرگ | كه پيوند داده جانها را با آه و ناله. | |
إلي الحشر حتي يبعث الله قائما | يفرّج عنا الهم و الكربات | |
تا اين كه خداوند قائم موعودش را مبعوث كند | و در اين درد و مصيبت ما گشايشي حاصل شود |