روانشناسی
بخشی از دنباله |
روانشناسی |
---|
روانشناسی[۱] (به انگلیسی: Psychology) یا پسیکولوژی[۲] (به فرانسوی: Psychologie) دانشی است که با بهرهگیری از روش دانشی به پژوهش و بررسی حالتها و فرایندهای ذهنی و رفتار در انسان و دیگر جانوران میپردازد.[۳] منظور از «رفتار» همهٔ حرکات، اعمال و رفتار قابل مشاهدهٔ مستقیم و غیرمستقیم است، و منظور از «فرایندهای روانی»، چیزهایی همچون: احساس، ادراک، اندیشه (تفکر)، هوش، شخصیت، هیجان و انگیزش و حافظه… است.[۴]
آغاز پژوهشهای روانشناختی بهشکل علمی و دانشگاهی، به پایانههای سدۀ هفدهم و آغازههای سدۀ هجدهم بازمیگردد؛ میتوان گفت اکتشافها و پژوهشهای قابل توجه در روانشناسی، تنها از حدود ۱۵۰ سال پیش، آغاز شدهاست، و این درحالی است که علوم تجربی دیگر از تاریخچهای بلندتر و پربارتر برخوردارند؛ البته مباحث مربوط به ذهن و روان، سدههاست که ذهن اندیشمندان را به خود مشغول کرده و آثار نوشتاری آن، از دانشمندان یونان باستان و اندیشمندانی چون سقراط، افلاطون و ارسطو نیز در دست است؛ اما این شاخه از علم تا پیش از روانشناسی جدید، بهصورت مدون و آکادمیک، مورد بررسی قرار نگرفته بود.[۵]
تعریف
[ویرایش]روانشناسی در تاریخچهٔ کوتاه خود، به گونههای متفاوتی تعریف شده است. نخستین دسته از روانشناسان، زمینۀ کار خود را «بررسی فعالیت ذهنی» میدانستند. با گسترش رفتارگرایی در آغاز سدۀ حاضر و تأکید آن بر بررسی انحصاری پدیدههای قابل اندازهگیری عینی، روانشناسی بهعنوان «بررسی رفتار» تعریف شد. این تعریف، معمولاً، شامل بررسی رفتار حیوانها بود و هم رفتار آدمیان، با این فرضها که:
- اطلاعات حاصل از آزمایش با جانوران قابل تعمیم به آدمیان است.
- رفتار جانوران بهخودیخود، شایان توجه است.
از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ در بسیاری از کتابهای درسی روانشناسی، همین تعریف ارائه میشد؛ اما با گسترش روانشناسی پدیدارشناختی و روانشناسی شناختی، بار دیگر به تعریف پیشین رسیدهایم و در حال حاضر در تعاریف روانشناسی هم به «رفتار» اشاره میشود و هم به «فرایندهای ذهنی». روانشناسی را میتوان چنین تعریف کرد: بررسی علمی رفتار و فرایندهای روانی. این تعریف، هم توجه روانشناسی را به بررسی عینی رفتار قابل مشاهده آشکار میسازد و هم به فهم و درک فرایندهای ذهنی که مستقیماً قابل مشاهده نیستند و بر پایۀ دادههای رفتاری و عصب-زیستشناختی قابل استنباط هستند، عنایت دارد.[۶]
تاریخچه
[ویرایش]پیشینه روانشناسی از همه نظامهای علمی موجود، بیشتر است. ریشههای آن را میتوان تا سدۀ چهارم و پنجم پیش از میلاد، با دانشمندانی چون افلاطون و ارسطو دنبال نمود؛ ولی به قول هرمان ابینگ هاوس، سدۀ ۱۹، ”روانشناسی، پیشینهای دراز، اما تاریخچهای کوتاه دارد (شولتز و شولتز، ۱۳۷۲، ص ۱۸). یک فیلسوف فرهیختۀ آلمانی به نام رادولف گوسلنیوس[۷] ابداع کننده اصطلاح «سایکولوژی» است. تقریبا تا پایانههای سدۀ نوزدهم، روانشناسی بهعنوان شاخهای از علم فلسفه، شناخته میشد و همچنین، بهعنوان یک کیش در برخی فرهنگها در نظر گرفته میشد که شامل تهاجم اندیشهها و نابودی یگانگی درونی میگردید.
دوره ساختارگرایی
[ویرایش]ساختارگرایی اشاره به «تئوری آگاهی» دارد که بدست ویلهلم وونت مطرح شد. در سال ۱۸۷۹ شخصی بهنام ویلهلم وونت (که به پدر روانشناسی آزمایشی نیز معروف است) اقدام به تأسیس یک آزمایشگاه در دانشگاه شهر لایپزیک آلمان نمود که تمرکز اصلی آن، بر بررسیهای روانشناختی بود. ویلهلم وونت خودش یک ساختارگرا نبود؛ اما از شاگردان وی و فردی به نام ادوارد بردفورد تیچنر-که یکی از نخستین روانشناسان آمریکا شد-از فعالان رویکرد ساختارگرا در برابر رویکرد کارکردگرایی بود. بررسیهای ویلهلم وونت بر شکست ساختار جز به جز فرایندهای ذهنی، متمرکز بود.
دوره کارکردگرایی
[ویرایش]در مجموع، رویکرد کارکردگرایی در برابر رویکرد ساختارگرایی شکل گرفت. این رویکرد به شدت، تحت تأثیر کار و بررسیهای فیلسوف، دانشمند و روانشناس آمریکایی بنام ویلیام جیمز استوار بود. وی باور داشت که علم روانشناسی میبایست ارزش کاربردی داشته باشد و دریابد که ذهن چطور میتواند به سود فرد، عمل کند. در سال ۱۸۹۰ ویلیام جیمز در کتاب خود با نام «اصول روانشناسی»، به بسیاری از پرسشهای مطرح شده در باب بنیادهای روانشناسی که تا سالها بعد بدست روانشناسان مطرح میشدند، پاسخ داد. از دیگر پژوهشگران مکتب کارکردگرایی میتوان به جان دیویی و هاروی کار اشاره کرد. همچنین میبایست به دانشمند آلمانی به نام هرمان ابینگ هاوس اشاره کرد؛ کسی که پیشرو انجام آزمایشهایی دربارهٔ حافظه بود. وی در بررسیهایی که در دانشگاه برلین انجام میگرفت، مدل روش پژوهش کمی دربارهٔ یادگیری و فراموشی را ارائه کرد. در همین زمان، دانشمند روسی با نام ایوان پاولف (شخصی که مبتکر فرایند یادگیری شرطی شدن کلاسیک است) نیز آزمایشها خود را روی سگها انجام داد که بعدها بهعنوان «مفهوم شرطی شدن کلاسیک» از آن، یاد شد. اما در سالهای آغازین دهه ۱۹۵۰ میلادی، همۀ تکنیکهای بهکار گرفته و گسترش یافته شده بدست ویلهلم وونت، ویلیام جیمز، جان دیویی، هرمان ابینگ هاوس و بقیه این دسته از دانشمندان، تحت عنوان روانشناسی آزمایشی-که به شدت، به دستههای اطلاعات ذهنی و پردازش آنها مربوط میشدند-شاخهای از مباحث مربوط به روانشناسی شناختی شده بودند.
دوره رفتارگرایی
[ویرایش]بهعنوان بخشی از واکنش نسبت به طبیعت فردی و دروننگر روانشناسی و وابستگی انحصاری آن به جمعآوری مجدد تجارب مبهم و دوردست کودکی، مکتب رفتارگرایی بهمنزله روش راهنمایی تئوری روانشناسی، معروف شد. روانشناسانی همچون: جان بی. واتسون، ادوارد ثورندایک و بی.اف. اسکینر بهعنوان پیشتازان این مکتب بودند. رفتارگرایان باور داشتند که روانشناسی باید تبدیل به علم رفتارشناسی گردد و نه ذهن؛ آنها این نظر را که وضعیتهای درون ذهنی مانند باورها، گرایشها یا هدفها را میتوان به صورت علمی، مورد پژوهش قرار داد، رد نمودند. در سال (۱۹۱۳) واتسون در نوشتاری بانام «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا» اظهار داشت که روانشناسی، رشتهای کاملاً تجربی از علوم طبیعی است؛ اشکال درونگرایی، از اجزای نیازین این روشها محسوب نمیگردند، و اینکه رفتارگرایان، مرزی میان انسان و جانور، از جهت صفت، قائل نیستند.
رفتارگرایی در همۀ سالهای آغازین سده بیستم به عنوان مدل غالب روانشناسی، مطرح بود. دلیل عمده این سرآمد بودن خلق، و کاربرد موفق (نه حداقل از آنچه به نام تبلیغ) تئوریهای شرطی شدن بهعنوان مدلهای علمی رفتار انسان بود؛ بههرحال، کمکم مشخص شد که برخلاف اکتشافات مهمی که رفتارگرایی، پدیدآورده بود، ولی بهعنوان یک تئوری، راهنمای رفتار انسان ناکارآمد بهنظر میرسید. بازبینی کتاب"رفتار کلامی اثر اسکینر توسط نوام چامسکی (با هدف توضیح فرایند اکتساب زبان در یک چهارچوب رفتارگرایی) بهعنوان یکی از عوامل اصلی ختمکننده دوران رفتارگرایی بهشمار میآید.
چامسکی اثبات نمود که زبان را نمیتوان بهصورت انحصاری، از راه شرطیشدن آموخت؛ زیرا مردم میتوانند جملاتی بیهمتا در ساختار و معنا را بیان کنند که بهتنهایی از راه تجربههای روزمره زندگی، قابل تولید نیستند. این مباحث، بیانگر آن است که فرایندهای درونی ذهن-که رفتارگرایان، آنها را تحت عنوان توهم، رد میکردند-واقعاً وجود دارند. به همین شکل، کار آلبرت بندورا نشان داد که کودکان، قادرند که یادگیری از راه مشاهدات اجتماعی را بدون تغییر در رفتار علنی بیاموزند و بنابراین، بیشتر روی بازنماییهای درونی حساب باز نمایند.
'روانشناسی بشردوستانه' در سال ۱۹۵۰ بهوجود آمد و بهعنوان واکنشی به مثبتگرایی و پژوهشهای علمی ذهن، به کار خود ادامه داد. تأکید این روانشناسی بر نظریه پدیدارشناختی تجارب انسانی بوده و در جستجوی فهم بشر و رفتار آنها از راه انجام تحقیقات کیفی برآمد. ریشههای تفکرات بشردوستانه در هستیگرایان و فلسفه پدیدارشناختی بوده و بسیاری از روانشناسان بشری، روش علمی را کاملاً رد نموده و باور داشتند که کوشش در تبدیل تجارب انسان به واحدهای اندازهگیری، مایۀ تخلیه همه معانی و ارتباطات او بهعنوان موجودی زنده خواهد گشت.
برخی دیگر از نظریهپردازان این مکتب فکری، عبارتند از: آبراهام مازلو مبتکر سلسله نیازهای انسانی، کارل راجرز مبتکر درمان مشتری مداری و فریتس پرل مبتکر و گسترشدهنده درمان گشتالت.
ظهور فناوری رایانهای نیز به پیشرفت استعارهٔ کارکرد ذهنی به پردازش اطلاعات کمک نمود. این فناوری بههمراه پژوهشهای علمی در زمینه بررسی ذهن و نیز باور به وضعیت درونی ذهن، به پیدایش روانشناسی شناختی بهعنوان مدل برجسته ذهن، کمک نمود.
ارتباطات میان مغز و کارکرد دستگاه عصبی نیز همهگیر گردید. بخشی از دلیل این رایجشدن به آزمایشهای افرادی مانند چارلز شرینگتون و دونالد او. هب و بخشی دیگر هم به بررسیهای دانشمندان در خصوص جراحت مغزی (همچنین بخش روانشناسی شناختگرا را ببینید) برمیگشت. با گسترش فناوریهای اندازهگیری کارکرد مغز، روانشناسی اعصاب و علوم مربوط به اعصاب بخشهای فعال در روانشناسی امروزی گردیدند.
با درگیری علوم دیگر (از جمله فلسفه، دانش رایانه و علوم مربوط به اعصاب) جهت شناخت و فهم ذهن، چتری از علوم شناختی بهعنوان ابزار تمرکز کوششها در مسیری سازنده، تشکیل گردید.
بههرحال، بسیاری از روانشناسان از آنچه بهعنوان مدلهای «مکانیکی» ذهن انسان و طبیعت او مطرح بود، دلخوشی نداشتند. از افراد این حلقه میتوان به (روانشناسی تبدیل شخصیت و روانشناسی تحلیلی) کارل یونگ اشاره نمود که خواستار برگشت روانشناسی به ریشههای روحانی خود بودند؛ دیگرانی مانند سرگئی موسکویکی و گرهارد داوین باور داشتند که رفتار و فکر در ذات خود الزاماً با هم تعامل داشته و در جستجوی قالبگذاری روانشناسی در قالب گستردهتر مطالعات علوم اجتماعی بودند که این علوم نیز در ارتباط مستقیم با مفهوم اجتماعی تجربه و رفتار هستند.
شاخصهای سلامت روان
[ویرایش]تازگیها مشکلات سلامت روانی ، بیشتر شده یا اینکه بشر بیشتر به آن، توجه کردهاست.
رسیدن به آرامش و اطمینان و دوری از افسردگی و اضطراب، از اساسیترین نیازهای سرِشتی انسان و از دیرباز، جزو مسائل اساسی بشر بودهاست. همین مسئله، موجب شده تا در دینها و آیینهای کهن بشری، ضمن تشریح علل آرامش روحی و روانی، راهکارهایی برای پاسخ به این نیاز اساسی بشر ارائه شود. از سویی دیگر، بهداشت و سلامت روانی، یکی از نیازهای اجتماعی نیز هست؛ چراکه عملکرد مطلوب جامعه، نیازمند برخورداری از کسانی است که از نظر سلامت و بهداشت روانی در وضعیت مطلوبی قرار داشته باشند.
دورهای در روانشناسی
[ویرایش]درمان شناختی-رفتاری یا CBT) Cognitive Behavior Therapy) از شهرتی فزاینده برخوردار شده و به عنوان یک روش درمانی مؤثر و بادوام برای درمان بسیاری از اختلالات و آشفتگیها شناخته شدهاست. هدف درمان شناختی رفتاری یا رفتاری-شناختی، کمک به کسانی است که با مشکلاتی مواجه شدهاند. بُعد شناختی، اشاره به فکر دارد. بُعد رفتار، شامل هر کاری است که انجام میدهید. درمان شناختی رفتاری بر این بُعد، متکی است که هر گونه که فکر کنید، احساس کرده و رفتار میکنید. پس اگر سالم فکر کنید، زندگی شادمانی خواهید داشت.
ذهن و مغز
[ویرایش]روانشناسی، تشریحکننده تلاشهای توصیفکننده هوشیاری، رفتار و تأثیرات متقابل اجتماعی میباشد. منظور ابتدائی روانشناسی تجربی، توضیح تجربه و رفتار انسان به همان صورتی که رخ میدهد بود. در حدود بیست سال گذشته، روانشناسی به بررسی ارتباط هوشیاری و مغز یا دستگاه عصبی پرداخت. هنوز مشخص نیست اینها به چه صورتهایی با هم در ارتباط هستند؛ آیا هوشیاری تعیینکننده وضعیت مغز است یا وضعیت مغز، تعیینکننده هوشیاری است یا اینکه هر دو اینها روشهای خاص خود را دارند؟ احتمالاً برای فهم این ارتباطات میباید نخست با تعاریف «هوشیاری» و «وضعیت مغز» آشنا گردید یا اینکه آیا هوشیاری، نوعی «وهم و خیال» پیچیده است که هیچ ارتباطی با فرایندهای عصبی ندارد؟ فهم عملکرد مغز نیز بهصورتی فزاینده در تئوری و تمرین روانشناسی خصوصاً در بخشهایی مانند هوش مصنوعی، روانشناسی شناخت اعصاب و علوم شناختگرای اعصاب داخل شدهاست.
مکتبهای فکری
[ویرایش]بحث اکثر مکتبهای فکری بر سر بکارگیری یک مدل خاص بهعنوان تئوری راهنما بود که از طریق آن بتوان همه، یا بیشتر رفتارهای انسانی را توضیح داد. محبوبیت این مکتبها در طول زمان کم و زیاد میشدهاست. ممکن است برخی از روانشناسان تصور کنند که پیرو مکتب خاصی بوده و مابقی را رد نمودهاند، اگرچه بیشتر افراد هر کدام از این مکتبها را روشی برای فهم ذهن و نه لزوماً تئوریهای انحصاری متقابل در نظر میگیرند.
حوزه و قلمرو روانشناسی
[ویرایش]زمینه روانشناسی بسیار گسترده و شامل روشهای متفاوت بررسی فرایندهای ذهنی و رفتاری میگردد. در زیر حوزههای اصلی بررسی و پژوهش روانشناسی به آگاهی میرسند. فهرست کامل و جامع عنوانها زیر مجموعه و حوزههای علم روانشناسی را میتوانید در فهرست سر فصلهای روانشناسی و فهرست رشتههای علمی روانشناسی پیدا کنید و ببینید.
حوزه روانشناسی
[ویرایش]روانشناسی دانش ذهن و رفتار است و پدیدههای هشیار و ناهشیار و همچنین احساسات و افکار را بررسی میکند.
یک بالینگر یا پژوهشگر حرفه ای که در این رشته مشارکت دارد روانشناس نامیده میشود و میتواند به عنوان یک دانشگر در حوزههای اجتماعی، رفتاری یا شناختی طبقهبندی شود. برخی از روانشناسان کوشش در درک نقش عملکردهای ذهنی در رفتارهای فردی و اجتماعی دارند. برخی دیگر فرایندهای فیزیولوژیکی و زیستشناختی را که زمینهساز عملکردها و رفتارهای شناختی است، کشف میکنند.
روانشناسان رفتار و فرایندهای ذهنی، از جمله ادراک، شناخت، توجه، احساسات، هوش، تجربیات ذهنی، انگیزه، عملکرد مغز و شخصیت را کاوش میکنند. روابط بین فردی، تاب آوری روانشناختی، تاب آوری خانواده و سایر زمینههای روانشناسی اجتماعی هم از زمینههای مورد علاقه روانشناسان است. روان شناسان پژوهشگر از روشهای تجربی برای استنتاج روابط علی و همبستگی میان متغیرهای روانی-اجتماعی استفاده میکنند. برخی، اما نه همه، روانشناسان بالینی و مشاوره ای از تفاسیر نمادین استفاده میکنند.
روشهای پژوهش
[ویرایش]بررسیهای روانشناسی بر طبق استانداردهای روش علمی انجام و هم شامل کیفی کردارشناسی و هم وجوه آمار کمی گردیده تا به تولید و ارزیابی توضیحی فرضیات در ارتباط با پدیدههای روانشناسی بپردازد. در جایی که پژوهشهای اخلاقی و حالت گسترش در یک دامنه فرضی پژوهش مجاز انجام گردد، پژوهش از طریق پروتکلهای آزمایشی دنبال میشوند. تمایل روانشناسی به التقاطی بودن مایۀ اقتباس دانش علمی از دیگر رشتهها برای کمک به توضیح و درک پدیدههای روانشناسی گردید.
پژوهشهای کمی روانشناسی مایۀ ایجاد طیفی گسترده از روشهای مشاهدهای شامل پژوهشهای عمل، کردارشناسی، قوم نگاری، توضیحات آماری، ساختاری شده و بدون ساختار مصاحبهها و مشاهدات شرکتکنندگان گردید که منظور آن گردآوری اطلاعات غنی بدون غرض حاصل از آزمایشهای سنتی بود. ادامه پژوهشها عام روانشناسی انسانی با پژوهش در روشهای قوم نگار، تاریخی و تاریخنگار ادامه یافت.
تست جنبههای گوناگون عملکرد روانشناسی زمینهای فوقالعاده از روانشناسی معاصر است. روانسنجی و روشهای آماری غالب شامل انواع معروف تستهای استاندارد شده و همچنین آنهایی است که بهطور اتفاقی به مقتضی وضعیت و آزمایش شکل گرفتهاند.
تمرکز روانشناسان آکادمیک احتمالاً بهطور خالص بروی پژوهش و تئوری روانشناسی با هدف فهم بیشتر روانشناسانه در زمینهای مشخص قرار دارد، این در حالیست که دیگر روانشناسان بروی روانشناسی کاربردی کار کرده تا چنین دانشی را برای سود آوری سریع و عملی گسترش دهند. بههرحال، این دیدگاهها بهطور متقابل انحصاری نبوده و بیشتر روانشناسان هم درگیر پژوهشها و هم در بکار بردن روانشناسی در مقاطع خاص کار خود مشغول بودهاند. در میان بسیاری از انواع رشتههای روانشناسی، هدف روانشناسی بالینی گسترش کاربرد دانش روانشناسان و تجارب پژوهشها و روشهای آزمایشها که آنها به ساخت و بکار بستن ادامه دادند و همچنین بهکارگیری موضوعات روانشناسی انفرادی یا استفاده از روانشناسی جهت کمک به دیگران میباشد.
زمانیکه زمینه رغبت نیاز به آموزش خاص و دانش تخصصی خصوصاً در زمینههای کاربردی دارد، تداعیات روانشناسی بهطور عادی به ایجاد سازمانی حاکم جهت مدیریت نیازهای آموزشی میپردازد. به همین شکل، نیازمندیها احتمالاً در درجات دانشگاهی روانشناسی قرار دارند، طوریکه دانش آموزان بتوانند به کسب علم کافی در زمینههای مختلف اقدام نمایند. در کل، زمینههای روانشناسی عملی که در آن روانشناسان درمان را به دیگران توصیه میکنند، همچنین نیاز به اعطای پروانه از سازمانهای منظم دولتی به روانشناسان نیز احساس میشود.
آزمایشهای کنترل شده
[ویرایش]پژوهشهای روانشناسی آزمایشی در درون آزمایشگاه و تحت شرایط کنترل شده انجام میپذیرند. تلاش این متد پژوهشها تکیه انحصاری بر کاربرد روشهای علمی بر ابناء بشر برای فهم رفتار میباشد. نمونههای چنین معیارهای سنجش رفتاری شامل زمان عکسالعمل و انواع معیاریهای روان سنجی میگردد. آزمایشها جهت آزمودن یک فرضیه خاص انجام میپذیرند.
بهعنوان یک نمونه روانشناسی آزمایشی، ممکن است ادراک مردم را در زمینه تنهای صدا بسنجد. خصوصاً، ممکن است پرسش زیر پرسیده شود: آیا برای مردم آسانتر نیست که میان یک جفت تن صدا تفاوت قائل شده و آن را از دیگر صداها بر مبنای تکرار آنها تشخیص دهند؟ برای پاسخ به این پرسش امکان عدم اثبات این فرضیه که کلیه اصوات صرفنظر از بسامد آنها، بهطور یکسان قابل تشخیص هستند وجود دارد (همچنین بخش تست فرضیه برای توضیح اینکه چرا شخص بهجای اثبات فرضیه به عدم اثبات آن میپردازد، را ببینید) جهت تست این فرضیه میباید یک شرکتکننده در یک اتاق نشانده شده و به یک سری اصوات گوش دهد. چنانچه شرکتکننده بخواهد نسبت به یک صوت واکنش نشان دهد (مثلاً از طریق فشار دادن یک دکمه)،
در صورتیکه فکر کنند که تن آواها شامل دو صدای متفاوت بوده و یک واکنش دیگر اگر فکر کنند که همان صدا را شنیدهاند. نسبت پاسخهای صحیح بهعنوان معیار سنجش اینکه آیا کلیه تنهای آواها بهصورت یکسان قابل تشخیص بوده یا خیر، بکار میرود. نتیجه این آزمایش بهخصوص نشانگر بهتر تفاوت اصوات خاص بر پایه درگاه شنیداری انسان میباشد.
بررسیهای همبستگی
[ویرایش]یک بررسی همبستگی از آمارها جهت تعیین اینکه اگر یک متغیر بههمراه متغیر دیگر مجدداً رخ میدهد یا خیر، استفاده مینماید. برای نمونه، ممکن است یک شخص علاقه داشته باشد که بداند آیا سیگار کشیدن با احتمال دچار شدن به سرطان ریه در ارتباط هست یا خیر. یک راه ساده پاسخ گفتن به این پرسش آنست که گروهی از افراد سیگاری را در نظر گرفته و نسبت آنهایی را که در یک مدت زمان مشخص به سرطان ریه دچار گشتهاند را برآورد نماییم. در این مورد خاص، ممکن است نتیجه حاصله حاکی از همبستگی بالای این دو عامل با یکدیگر باشد. (قبلاً ثابت شدهاست که توتون اثرات زیانباری بر ریه انسان وارد میسازد). بههرحال، تنها بر پایه همین رابطه همبستگی، نمیتوان بهطور قاطع قضاوت نمود که کشیدن سیگار «علت» دچار شدن به سرطان ریهاست. تنها میتوان گفت آنهایی که مستعد سرطان هستند بیشتر آنهایی هستند که سیگار نیز میکشند. جایگزین سوم آنست که یک متغیر دیگر باعث ایجاد هر دو وضعیت گردد. با نمونۀ روشن نمودن این واقعیت که همبستگی بر علیت دلالت ندارد. این مورد را به یکی از اصلیترین محدودیتهای بررسیهای همبستگی تبدیل مینماید.
مطالعات طولی
[ویرایش]مطالعات طولی نوعی روش پژوهش است که به مشاهده یک گروه در یک دوره زمانی مشخص میپردازد. برای نمونه، ممکن است شخصی در نظر داشته باشد که پدیده اختلال در یک زبان مشخص (اس.ال. آی) را از طریق مشاهده یک گروه از افراد تحت شرایطی خاص و در یک دوره زمانی مورد بررسی قرار دهد. مزیت این روش آن است که میتوان چگونگی اثرگذاری یک وضعیت در افراد را طی مدت زمان طولانی مورد نظر قرار داد؛ ولی در هر صورت، از آنجا که نمیتوان تفاوتهای فردی اعضاء گروه را کنترل نمود، نتیجهگیری دربارهٔ کل گروه مشکل خواهد بود.
روشهای روانشناسی اعصاب
[ویرایش]موضوع روانشناسی اعصاب هم بررسی افراد سالم و هم افراد بیمار است که استنتاج تئوریهای عملکرد عادی ذهن و مغز میباشد. فعالیت این رشته بهطور عادی شامل مشاهده تفاوتهای موجود در زمینههای توانایی باقیمانده (که بنام «عملکرد عدم همکاری» شناخته میشود) است که میتواند پاسخی به این پرسش باشد که آیا تواناییها از عملکردهای جزئی تری تشکیل شده یا با یک مکانیسم شناختگرای واحد کنترل میگردند.
در کل، تکنیکهای آزمایشهایی بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند که بر بررسیهای روانشناسی اعصاب افراد سالم نیز صدق میکنند. این تکنیکها شامل آزمایشهای رفتاری، اسکن مغز یا تصویرسازی اعصاب از منظر عملکرد – برای بررسی فعالیت مغز در حین انجام عملی خاص، و تکنیکهایی مانند شبیهسازی مغناطیسی انتقال جمجمه، که بهصورتی مطمئن به تغییر عملکرد بخشهای کوچک مغز جهت بررسی اهمیت آنها در عملیات ذهنی میپردازد. تکنیکهای آزمایش در روانشناسی اعصاب میتواند شامل آزمونهایی نیز باشد که به این هدف تهیه و تدوین شدهاند.
مدلسازی رایانهای
[ویرایش]ابزاری است که بیشتر در روانشناسی شناختگرا جهت شبیهسازی رفتاری خاص با استفاده از یک رایانه بکار میرود. این مدل مزیتهای زیادی دارد. نظر به اینکه رایانههای نوین از سرعتی بسیار بالا برخوردار هستند، بسیاری از فرایندهای شبیهسازی را میتوان در مدت اندک اجرا نمود که این خود توان آماری ما را به مقدار بسیار زیاد افزایش خواهد داد. همچنین با استفاده از مدلسازی، روانشناسان قادر به تجسم فرضیات در خصوص سازمان عملکردی وقایع ذهنی میگردند که این امر بهصورت مستقیم در انسان قابل رویت نیست.
انواع فراوانی از مدلسازی در بررسی رفتار مورد استفاده قرار میگیرد. پیوندگرایی از شبکههای عصبی جهت شبیهسازی مغز بهره میجوید. روش دیگر مدلسازی نمادین است که اشیاء ذهنی مختلف را با استفاده از متغیرها و قوانین به نمایش درمیآورد. انواع دیگر مدلسازی عبارتند از سامانههای پویا و اتفاقی.
انتقاد
[ویرایش]اگرچه جریان روانشناسی نوین بهطور گسترده در مسیر تلاشهای علمی قرار دارد، ولیکن این مسیر سابقه مناقشات تاریخی دارد. زمینه برخی از انتقادات روانشناسی بر پایه اخلاقیات و فلسفه استوار گردیدهاست. برخی باور دارند روانشناسان با در مرکز قرار دادن ذهن انسان در آزمایشها و بررسیهای آماری، بهشکل دهی ماهیت آنها پرداختهاند؛ زیرا این روشها با انسان بمانند اشیاء بیجان و چیزهایی که با آزمایش مورد بررسی قرار گرفته برخورد میکنند. گاهی روانشناسی بهعنوان ابزار از بین بردن خصایص انسانی، بیتوجهی یا بیارزش کردن هر آنچه برای ابناء بشر لازم است، تلقی میگردد.[نیازمند منبع]
یک انتقاد مشترک از روانشناسی به نامتعادل بودن آن بهعنوان یک علم بر میگردد. نظر به اینکه تکیه بعضی از زمینههای روانشناسی بر روشهای پژوهشهای «ضعیف» از قبیل زمینهیابی و پرسشنامه قرار دارد، برخی گفتهاند که این زمینههای روانشناسی بهاندازهای که خود روانشناسی ادعا میکند علمی نیستند. روشهایی از قبیل درونگرایی و تحلیل متخصص، که بدست برخی روانشناسان مورد بهرهبرداری قرار دارند، بهصورت باز با مسئله ذهنیت برخورد نموده و بر پایه مشاهده قرار دارند. در اینجا پرسش مطروحه آنست که آیا بایست روانشناسی را بهعنوان علم طبقهبندی نمود یا خیر زیرا عواملی مانند عینیت، اعتبار، جامدیت بهعنوان معیارهای کلیدی وجوب تجربه و علم بهشمار میآیند. از این جهت برخی شاخههای روانشناسی دارای این معیارها نیستند. از سوی دیگر، استفاده گستردهتر از کنترلهای آماری و طراحیهای پژوهشهایی که بهصورت فزایندهای پیچیده میگردند، تحلیلها، روشهای آماری و همچنین عدم استفاده از روشهای مشکل دارتر مانند درونگرایی، حداقل در بخشهای روانشناسی دانشگاهها، باعث کاهش سطح انتقاد نسبت به آنچه در گذشته بود گردیدهاست.[نیازمند منبع]
برخی میپرسند که آیا ذهن تابع پژوهشهای کمی علمیخواهد شد؛ و برخی منتقدان نیز به طرح تنوع زیاد تئوریهای روانشناسی که مخالف سر سخت نحوه کارکرد ذهن هستند، پرداختند.[نیازمند منبع]
همچنین انتقاداتی از سوی پژوهندگان تجربی روانشناسی در خصوص شکاف میان پژوهش و تمرینات بالینی در روانشناسی طرح گردیدهاست. یک روند جدید شامل رشد درمانهای غیر علمی مانند برنامهریزی زبانشناختی عصبی، تولد مجدد و درمان آغازین میگردد که بدست برخی سازمانهای روان درمانی گسترش مییابند. سازمانهایی از قبیل مرکز بررسی علمی تمرینات سلامت ذهن برای افزایش سطح آگاهی و پژوهش در خصوص این رشته بهوجود آمدهاند.[نیازمند منبع]
تفاوت روانشناسی و روانپزشکی
[ویرایش]اصلیترین تفاوت این است که روانشناسان برای درمان بیشتر از تکنیکهای روان درمانی کمک میگیرند و اجازه تجویز دارو ندارند. در مقابل، روانپزشک میتواند از درمانهای پزشکی و دارویی و همچنین روان درمانی کمک بگیرد. روانشناسی و روانپزشکی دو تخصص مکمل هستند و روانشناسان و روانپزشکان در قالب یک تیم با هم همکاری میکنند. از نظر تحصیلات، روانپزشک در واقع نخست در رشته پزشکی عمومی تحصیل میکند و سپس دوره تخصص خود را در رشته روانپزشکی میپیماید و بنابراین یک پزشک محسوب میشود. اما روانشناسان دورههای چهار ساله کارشناسی، دوساله کارشناسی ارشد و چهار ساله دکتری تخصصی را میگذرانند و به صورت تخصصی بر روی ارزیابی و درمانهای غیردارویی متمرکز هستند.
تفاوتهای اصلی میان روانپزشک و روانشناس عبارت است از:
- روانپزشک شیوه عملکرد «مغز» را بررسی میکند و مغز را درمان میکند، اما روانشناس، «روان و روح» را بررسی میکند، و درمانهای رفتاری ارائه میدهد.
- تفاوت دوم در نوع تحصیلات آنهاست. روانپزشکان پس از گذراندن دوره ۷ سالهی پزشکی عمومی ، تخصص اعصاب و روان را انتخاب کرده و پس از گذراندن دوره ۴ ساله تخصص، به عنوان متخصص اعصاب و روان تحت عنوان روانپزشک اقدام به درمان بیماران میکنند؛ اما روانشناسان پزشک نیستند. یعنی روانشناسان پس از گذراندن دوره ۴ ساله کارشناسی ، وارد مقطع کارشناسی ارشد میشوند (۲ سال). در صورت داشتن مدرک ارشد یا دکترا (۴ سال)، پس از گرفتن پروانه اشتغال آغاز به رواندرمانی میکنند.
- روانپزشکان میتوانند دارو تجویز کنند، اما روانشناسان نمیتوانند.
- روانپزشکان بیماری را تشخیص میدهند، درمان را مدیریت میکنند و طیف گستردهای از درمانها را برای بیماریهای روانی پیچیده و جدی ارائه میدهند. اما روانشناسان با کمک شیوههای مختلف رواندرمانی، حال بیماران را بهبود میبخشند.
زیرشاخههای روانشناسی
[ویرایش]- روانشناسی عمومی
- روانشناسی بالینی
- روانشناسی مشاوره
- روانشناسی تربیتی
- روانشناسی سلامت
- روانشناسی مثبت گرا
- روانشناسی تجربی
- روانشناسی تطبیقی
- روانشناسی شخصیت
- روانشناسی اجتماعی
- روانشناسی تفاوتهای فردی
- روانشناسی مرضی
- روانشناسی فرهنگی
- روانشناسی سیاسی
- روانشناسی محیطی
- روانشناسی ورزش
- روانشناسی صنعتی و سازمانی
- روانشناسی نظامی
- روانشناسی یادگیری
- روانشناسی جنسی
- روانشناسی رشد
- روانشناسی زبان
- روانشناسی خواب
- روانشناسی فیزیولوژیک
- روانشناسی کار
- روانشناسی هنر
- روانشناسی خانواده
- روانشناسی تکاملی
- روانشناسی موفقیت
- روانشناسی تحلیلی
- روانشناسی فردی
- روانشناسی اگزیستانسیالیستی
- روانشناسی رفتاری
- روانشناسی شناختی
- روانشناسی رفتاری-شناختی
- روانشناسی مثبتگرا
- روانشناسی رفتار متقابل
- روانشناسی کودکان استثنایی
- روانشناسی جنایی
- روانشناسی خود
- روانشناسی خلاقیت
- فرا روانشناسی
- هنردرمانی
- روانشناسی فازی
- روانشناسی ادراک
جستارهای وابسته
[ویرایش]- روانشناسی عامهپسند
- انسانشناسی
- فهرست روانشناسان معروف
- علوم اعصاب
- روانپزشکی
- فلسفه روانشناسی
- ارتباطات تعلیمی
- زیستشناسی اجتماعی
- جامعهشناسی
- ان ال پی
پانویس
[ویرایش]- ↑ «فرهنگستان زبان و ادب فارسی (دستور خط: ترکیبیات)». بایگانیشده از اصلی در ۱۵ اوت ۲۰۱۳. دریافتشده در ۲۹ ژوئیهٔ ۲۰۱۳.
- ↑ «معنی پسیکولوژی | فرهنگ فارسی عمید». www.vajehyab.com. دریافتشده در ۲۰۲۱-۱۱-۲۵.
- ↑ Walter Mischel (مارس ۸, ۲۰۱۹). «psychology». Encyclopædia Britannica.
- ↑ روانشناسی، محمدتقی فراهانی، رضا کرمی نوری، تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی ایران، چاپ هفتم، ۱۳۹۳، ص ۸.
- ↑ «What is Psychology? (citebite.com)». simplypsychology.org. دریافتشده در ۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۳.
- ↑ ریتال ل. اتکینسون؛ ریچارد. س. اتکینسون؛ ارنست ر. هیلگارد، ۱۹۸۳، ترجمة محمد نقی براهنی و همکاران، ۱۳۶۶، چاپ هفتم، انتشارات رشد، تهران، صفحهٔ ۳۵.
- ↑ رودلف گوکلنیوس (به انگلیسی: Rudolphus Goclenius؛ تولد ۱ مارس ۱۵۴۷، وفات ۸ ژوئن ۱۶۲۸م، یک فیلسوف آلمانی درمکتب مسیحی بود. غالباً ابداع اصطلاح «Psychology» که به فارسی روانشناسی ترجمه شده؛ به او نسبت داده میشود. اگرچه در واقع، حداقل ۶۶ سال قبل از او، این اصطلاح (Psychology)، توسط «مارکو مارولیچ» استفاده شده بود. رودلف گوکلنیوس از حمایت قابل توجهی برخوردار بود. در زمینه مطالعات هستیشناسی او سهم بزرگی داشتهاست. بسیاری از عقاید ارسطو را او تکمیل و گسترش دادهاست. ضمن اینکه بسیاری از عقاید خود او نیز توسط فیلسوفان دیگر تکمیل و گسترش پیدا کردهاند.
منابع
[ویرایش]- شاملو، سعید. (۱۳۷۰). روانشناسی بالینی. تهران: انتشارات رشد.
- شولتز، دوانپی؛ شولتز، سیدنی الن. (۱۳۷۲). تاریخ روانشناسی نوین. ترجمه علیاکبر سیف و همکاران. جلد ۱و۲، تهران: انتشارات رشد.
- محمدپور، احمدرضا. (۱۳۸۸). رواندرمانی چیست؟. تهران: نشر قطره.
پیوند به بیرون
[ویرایش]- همایش جهانی روانشناسی
- روانشناسی در کشور آرژانتین بایگانیشده در ۲۷ ژانویه ۲۰۲۰ توسط Wayback Machine