پادشاه
برای تأییدپذیری کامل این مقاله به منابع بیشتری نیاز است. |
این مقاله میتواند با ترجمهٔ متن از مقالهٔ متناظر در انگلیسی گسترش یابد. برای مشاهدهٔ دستورالعملهای مهم ترجمه روی [گسترش] کلیک کنید.
|
بخشی از مجموعه مقالات |
پادشاهی |
---|
درگاه سیاست |
پادشاه، فرمانروا یا شاه (به انگلیسی: King) عنوان شخصی است که در یک گستره پادشاهی بزرگ، فرمانروایی میکند. پادشاهی گونهای از حکومت است که در آن یک شخص به عنوان پادشاه به شیوه همیشگی فرمان میراند و معمولاً پایه خود را از پادشاهی دیگر به ارث بردهاست. میزان قدرت و اختیارات پادشاهان ممکن است در کشورهای گوناگون متفاوت باشد. به پسر ارشدی که در هنگام زندگانی پدر خود جانشین پسین برگزیده شود ولیعهد گفته میشود.
واژهشناسی
واژه پادشاه نیز از فارسی پهلوی پاتخشای یا پاتخشاه آمدهاست که در فارسی باستان به ریخت پتی خشای ثیه یا پتی خشایَ به معنی؛ کسی که با توانایی فرمان رانَد، بودهاست. در برهان قاطع دربارهٔ واژه پادشاه آمدهاست: «نامی است فارسی باستانی مرکب از پاد و شاه و پاد به معنی پاس و پاسبان و نگهبان و پائیدن و دارندگی تخت و اورنگ باشد و شاه به معنی اصل و خداوند و داماد و هر چیز که آن به سیرت و صورت از امثال و اقران بهتر و بزرگتر باشد».[۱] فریدون جنیدی درباره واژه پادشاه در کتاب حقوق جهان در ایران باستان می نویسد : واژه پادشاه در زبانهای ایران باستان « پائیتی خْشَثْرَ » بود که نگهبان شهر، یا نگهبان کشور باشد. واژه شاهنشاه و شاهنشاهی با اینکه در دوران اسلامی و دیگر دورههای هنگامه (تاریخ) ایران کاربردی فراوان داشتهاست، ولی جز در دوران ساسانی مفهوم درستی نداشتهاست. این واژه در دوران ساسانی نه چون فَرنامی عنوانی تشریفاتی و بیمایه، بلکه برای بازگو کردن سازمان ویژهای از فرمانروایی به کار رفته که ویژه دولت ساسانی بودهاست، و آن هم بدین انگیزه بودهاست که اردشیر بنیانگذار آن دولت برای اینکه همه فرمانروایانی که در دوره اشکانیان هریک بر پارهای از ایران فرمان میراندند و بیشتر آنها هم خود را شاه میخواندند، به زیر یک فرمان درآورد و همبستگی میهن و سیاسی ایران را فراهم کند، آنهایی را که به او پیوستند یا خود بر جایی میگمارد، چون آنها از خاندانهای کهن و بزرگ آن بوم منطقه بودند و ارج و آبرویی داشتند آنها را همچنان شاه خواند و اختیارات آنها را سلب نکرد. بدین ترتیب شاهان ساسانی خود را شاهانشاه یا شاهنشاه میخواندند؛ و وقتی از نظام شاهنشاهی سخن میگوییم منظور چنان نظامی است که تنها در همان دوران وجود داشتهاست.[۲]
همچنین شاه واژهای کهن است که در دیگر زبانهای ایرانی نیز به همین گونه گفته و نوشته میشود. این واژه در زبان پهلوی نیز شاه بودهاست. این واژه زبان کهنتر پارسی باستان (خشایث) و اوستایی به گونه xšathra بودهاست که با گذشت زمان به ریخت سادهتر شاه در زبان پارسی کنونی درآمدهاست.
ریشه این واژه شاید از ستاک اوستایی _xši به معنای فرمانروایی گرفته شده باشد. انگاره دیگر این است که برگرفته از واژهٔ «آشا» در ادبیات کهن (پهلوی و پارسی باستان و در دبیرههای "دین دبیره") به معنی راه راست (یعنی کسی که به راه راست میرود) باشد.[نیازمند منبع]
شاهنشاه (نیز شهنشاه و شهنشه)، شهریار، کسری و خسرو همه از نامهایی است که در پارسی برای پادشاهان ایران به کار میرفتهاست. کسری معرب کلمه «خسرو»، بهجور ویژه دربارهٔ کسری نوشین روان از پادشاهان ساسانی به کار رفتهاست. خسرو نیز دربارهٔ خسرو پرویز از پادشاهان ساسانی به کار رفتهاست.
پانویس
منابع
- محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. تهران: انتشارات توس، ۱۳۷۹. شابک: ۷–۵۲۷–۳۱۵–۹۶۴