ارد
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- اسکیتی
آوایش
[ویرایش]- /ارد/
اسم خاص
[ویرایش]ارد
- از اصطلاحات مشترک زبان مادی، اوستایی و سکایی سده هفتم پیش از میلاد است.
- خنیده به توران سیاووشگرد.....کز اختر بَنش کرده شد روز ارد (شاهنامه)
- به عقیده بعضی از دانشمندان زبانشناس، مفهوم فرن، ارد، اخسر، خسرت به معنی صلح، کامیابی، سوگند، نیروی سحرآمیز، دلیری، و پیروزی است.
زبان دیگر
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- ایرانی
اسم
[ویرایش]اُرْد
- (اُرْد): در گویش گنابادی یعنی جنگجو طلبیدن ، مبارز طلبیدن، مهلتدهی.
- (اَرِدْ): در گویش گنابادی یعنی بیاورد ، پس دهد.
- (اَرْد): در گویش گنابادی (گبری) یعنی فرمانده اردو، سرلشکر، رئیس جنگجویان.
- (اِرَدَ): در گویش گنابادی یعنی توان، نیرو.
زبان دیگر
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- انگلیسی
اسم
[ویرایش]ارد
- فرمان، دستور؛ فرمان کسی را خواندن، به حرف کسی اهمیت دادن، فرمان کسی را انجام دادن.
–––
برگردانها
[ویرایش]*نویسه انگلیسی | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ فارسی معین
- تاریخ ماد: ISBN 964-445-106-6