گشنسب شاهان یا گشنسپداد گرشاهی سلسلهٔ پادشاهی در طبرستان[۱] بوده که در عصر اشکانیان در منطقه کوهستانی شرق مازندران[۲] شکل گرفت. این سلسله در اوایل عصر ساسانی قلمروی خود را تا گیلان گسترش دادند.[۳] در دوران اردشیر ساسانی قلمروی گشنسب شاهان علاوه بر رویان و طبرستان شامل گیلان، دیلمان و دماوند[۴] می‌شده است.[۵]

ریشه خاندان گشنسپداد گرشاهی به مناطق کوهستانی شرق طبرستان منطقه هزارگری و شهر تمیشه می‌رسد[۶] و واژه گر به مردمان طبری کوهستان شرقی طبرستان گفته می‌شد. از آنجا که این خاندان ساکن در منطقه کوهستانی مازندران بودند گرشاه لقب گرفتند.[۷] لقب پتشخوارگرشاه به پادشاهان کوهستان طبرستان داده می‌شد.[۸]

شکل‌گیری

ویرایش

به اعتقاد برخی مورخین این سلسله در سال ۳۳۰ قبل از میلاد مسیح در ناحیه تپوری نشین دریای خزر واقع در کوهستان شرق مازندران شکل گرفت. اردشیر برزگر در کتاب خود آغاز پادشاهی خاندان گشنسپ شاهان را پس از مرگ اسکندر مقدونی در قرن سوم پیش از میلاد می‌داند ولی مشخص نیست که آیا گشنسب شاهان از نسل فرادات، حاکم طبرستان در زمان هخامنشیان و اسکندر، است یا خیر.[۹] به اعتقاد برخی مورخین دیگر این سلسله در سال ۱۷۰ قبل از میلاد مسیح پس از کوچ برخی از اقوام تپور از شرق مازندران به منطقه آمارد در غرب مازندران (رویان) به مرکزیت آمل شکل گرفت.[۱۰]

گشنسب شاهان تا سال ۴۸۸ میلادی در طبرستان سلطنت می‌کردند. دوام حکومت و فرماندهی خاندان گشنسب در طبرستان تا روزگار بلاش ساسانی نوزدهمین پادشاه از دودمان ساسانی ادامه داشته است که در این زمان ترکان صحرانورد ماوراء جیحون به خراسان و مرزهای تپورستان (طبرستان) تاخته‌اند. کاری از گشنسب شاهان برنیامد ولی کیوس فرزند ارشد قباد شاه ساسانی، به امر پدر به کمک مردم طبرستان شتافت و کیوس به فرمان برادر با سپاهی انبوه از تبرستانی‌ها به سمت خراسان رفت و خاقان ترک را شکست داد. از این زمان حکومت خاندان گشنسب پایان یافت و حکومت به ساسانیان منتقل شد.[۱۱][۱۲] در این سال کیوس، پسر مهتر قباد و برادر خسرو انوشیروان، خود از طرف پدرش قباد به فرمانروایی در طبرستان پرداخت که این فرمانروایی خود آغازی شد بر گاهشمار تبری که به تقویم طبری معروف است. کیوس آیین مزدکی داشت و مزدکیان می‌خواستند او را به پادشاهی بنشانند از این جهت خسرو انوشیروان او را از طبرستان برداشته، قارن پسر سوخرا را به جای او گماشت. از این تاریخ سلسله کارنوندیان در طبرستان روی کار می‌آیند که ایشان را آل قارن می‌خوانند.[۱۳]

جستارهای وابسته

ویرایش

منابع

ویرایش
  1. اعظمی سنگسری، چراغعلی. نگاهی به سوخرائیان. آذر ۱۳۵۴ - شماره ۳۳ (صفحات ۷۲۸ تا ۷۳۳)
  2. رابینو، ترجمه جعفر خمامی زاده، ولایت دارالمرز ایران گیلان، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۷، ص ۴۵۳.
  3. رابینو، ترجمه جعفر خمامی زاده، ولایت دارالمرز ایران گیلان، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۷، ص۴۵۳.
  4. جلیلیان، شهرام (۱۳۹۶). نامهٔ تَنْسَر به گُشْنَسْپ (پیشگفتار تاریخی، زندگینامهٔ تنسر و تاریخ‌گذاری نامهٔ او، متن، یادداشت‌ها، واژه‌نامه). اهواز: انتشارات دانشگاه شهید چمران اهواز. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۴۱-۲۰۸-۰. ص ۴۸–۵۸.
  5. ابن اسفندیار، کتاب تاریخ طبرستان، ۱۵–۴۱.
  6. شهروز ملاح، مهرشاد ملاح، از خندق (جر) تا دیوار، تهران:انتشارات کدیور، ۱۳۹۹، ص۲۶.
  7. برزگر، اردشیر (۱۳۸۰). تاریخ تبرستان (جلد اول): پیش از اسلام. نشر رسانش. ص ۶۶.
  8. کریستین سن، آرتور (۱۳۸۵). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی (ویراست حسن رضایی باغ‌بیدی). تهران: صدای معاصر (چاپخانه مهارت). ص. ۲۵۵. شابک ۹۶۴۶۴۹۴۰۶۴.
  9. برزگر، اردشیر (۱۳۸۰). تاریخ تبرستان (جلد اول): پیش از اسلام. نشر رسانش. ص ۶۵.
  10. At beginning of his reign Phraates I directed his arms towards territory inhabited by Amardians, a poor but warlike people, who appear to have occupied eastern portion of the Elburz range, south of the Caspian Sea, what is probably today immediately south of Māzandarān and Astarabad. The reduction of these fierce mountaineers is likely to have occupied him for some years, since their country was exceedingly strong and difficult Rawlinson 1875, p. 36
  11. اعظمی سنگسری، چراغعلی. نگاهی به سوخرائیان. آذر ۱۳۵۴ - شماره ۳۳ (صفحات ۷۲۸ تا ۷۳۳)
  12. رودگر کیا، ایرج (۱۳۹۵). تاریخ استندار (رویان و دیلم زمین). تهران: پارپیرار. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۹۱۸۲۷-۶-۳. صص ۱۵–۱۶.
  13. برزگر، اردشیر (۱۳۸۰). تاریخ تبرستان (جلد اول): پیش از اسلام، نشر رسانش، ص۶۶.

پیوند به بیرون

ویرایش