پرش به محتوا

کبوتر

از ویکی‌گفتاورد
«کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید// قضا همی بردش تا به سوی دانه دام» - سعدی

کبوتر یا کفتر پرنده‌ای است از راسته کبوتران، دارای بال‌های دراز و پاهای کوچک و نازک و منقار ضعیف و دارای نژادهای متعدد است.

  • «کبوتر می‌رود دانه جمع می‌کند، کلاغ می‌آید و می‌خورد.»
  • «کفتر چاهی جاش توی چاهه.»
  • «کفتر صناری، یاکریم نمی‌خونه.»
  • «کبوتربا کبوتر باز با باز ، کند همجنس با همجنس پرواز.»

کبوتر در شعر فارسی

  • «اگر چه باز سپید است جان خاقانی// کبوتر حرم است احترام او زیبد»
  • «با کبوتر، باز کی شد هم‌نفس// کی شود هم راز، عنقا با مگس»
  • «بر دیده خویش چون کبوتر// جز نام تو جاودان نیابم»
  • «تا بقا شد کبوتر حرمش// نقطه شین عرش دانه اوست»
  • «چون کبوتر بگرفتیم به دام سر زلف// دیده بر دوختی از خلق جهان چون بازم»
  • «چون کبوتر به مکه یابد امن// از عراقش سوی حجاز فرست»
  • «چون کبوترهای پیک از شهرها// سوی شهر خویش آرد بهرها»
  • «دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند// از گوشه بامی که پریدیم پریدیم»
  • «روز نو چون کبوتر زرین// بر زمین پر اخضر افشانده‌ست// بهر آگین چاربالش اوست// هر پری کاین کبوتر افشانده‌ست»
  • «ز نیکنامی سعدی‌ست پای‌بند غمت// زهی کبوتر مقبل که صید شاهینی»
  • «کبوتر با کبوتر باز با باز// کند همجنس با همجنس پرواز»
  • «کبوتر ترا بر سرت ایستاده// که از زیر پرش نیاری برون سر»
  • «کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید// قضا همی بردش تا به سوی دانه دام»
  • «مرغی که کبوتر هوایی است// بر گوشه دام باز بستیم»
  • «نالان چو کبوتری که از حلق// خون در لب بچگان فروریخت»

پیوند به بیرون

ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ
کبوتر
دارد.