مردمسالاری شدن
بخشی از سلسله مقالات در مورد |
دموکراسی |
---|
درگاه سیاست |
مردمسالاری شدن (به انگلیسی: Democratization)، دِموکراتیزاسیون (به فرانسوی: démocratisation) یا دموکراتیک شدن، دموکراتیزه شدن، گذار به دموکراسی، یا گذار به یک نظام سیاسی دموکراتیک (مردمسالار) است و شامل تغییرات سیاسی بنیادی میشود که در جهتی دموکراتیک حرکت میکنند. ممکن است گذار از یک رژیم اقتدارگرا به یک دموکراسی کامل، گذار از یک نظام سیاسی استبدادی به نیمه دموکراسی یا گذار از یک نظام سیاسی نیمه استبدادی به یک نظام سیاسی دموکراتیک باشد.
نتیجه دموکراتیک شدن ممکن است تثبیت شود (برای نمونه در انگلستان) یا دموکراتیک شدن ممکن است با معکوسیتهای مکرر مواجه شود (مانند شیلی). الگوهای مختلف دموکراسیسازی اغلب برای توضیح سایر پدیدههای سیاسی، مانند این استفاده میشود که آیا یک کشور به سمت جنگ میرود یا اینکه آیا اقتصاد آن رشد میکند.
اینکه آیا و تا چه حد دموکراتیکشدن رخ میدهد به عوامل مختلفی از جمله توسعه اقتصادی، میراث تاریخی، جامعه مدنی و فرایندهای بینالمللی نسبت داده شدهاست. برخی گزارشها از دموکراسیسازی تأکید میکنند که چگونه نخبگان دموکراتیزهسازی را پیش بردند، در حالی که گزارشهای دیگر بر فرایندهای مردمی از پایین به بالا تأکید میکنند.
روند مخالف دموکراتیک شدن به نام عقبنشینی دموکراتیک یا اقتدارگرا ساختن شناخته میشود.
علل و دلایل
[ویرایش]بحثهای چشمگیری در مورد عوامل مؤثر بر دموکراسی (مثلاً ترویج یا تحدید آن) وجود دارد. عوامل اقتصادی، فرهنگی و تاریخی به عنوان عوامل اثرگذار بر این فرایند ذکر شدهاست.
توسعه اقتصادی و مدرنسازی
[ویرایش]پژوهشگرانی مانند سیمور مارتین لیپست،[۱] کارلز بوکس، سوزان استوکس،[۲] دیتریش روشمایر، اولین استیفنز و جان استفنز[۳] استدلال میکنند توسعه اقتصادی احتمال دموکراسیسازی را افزایش میدهد. در ابتدا این استدلال توسط لیپست در سال ۱۹۵۹ میلادی استدلال شد، سپس به عنوان نظریه مدرنیزاسیون (modernization theory) شناخته شد.[۴][۵] به گفته دانیل تریزمن، «رابطه قوی و ثابتی بین درآمد بالاتر و هم دموکراتیزه شدن و هم بقای دموکراتیک در میان مدت (۱۰ تا ۲۰ سال) وجود دارد ولی نه لزوماً در بازههای زمانی کوتاهتر.»[۶] رابرت دال استدلال میکرد اقتصادهای بازار آزاد شرایط مطلوبی را برای نهادهای دموکراتیک فراهم میکنند.[۷]
تولید ناخالص داخلی / سرانه بالاتر با دموکراسی همبستگی دارد و برخی ادعا میکنند ثروتمندترین دموکراسیها هرگز در معرض اقتدارگرایی قرار نگرفتهاند.[۸] ظهور آدولف هیتلر و حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان در وایمار آلمان را میتوان بهعنوان یک مثال مخالف و آشکار این استدلال در نظر گرفت. اگرچه در اوایل دهه ۱۹۳۰ میلادی، آلمان یک اقتصاد پیشرفته بود ولی در آن زمان، این کشور نیز تقریباً بعد از آن در وضعیت بحران اقتصادی به سر میبرد این بحرانهای اقتصادی در نهایت با جنگ جهانی اول (در دهه ۱۹۱۰ میلادی)، و با تأثیرات رکود بزرگ بدتر شد. همچنین این مشاهدات کلی وجود دارد که نظامی دموکرات تا قبل از انقلاب صنعتی بسیار نادر بودهاست؛ بنابراین تحقیقات تجربی بسیاری را به این باور رساند که توسعه اقتصادی شانس گذار به دموکراسی را افزایش میدهد (نظریه مدرنیزاسیون یا modernization theory)، یا به تحکیم دموکراسیهای تازه تأسیس کمک میکند.[۹][۱۰] یک مطالعه نشان میدهد توسعه اقتصادی باعث دموکراسیسازی میشود ولی فقط در میانمدت (۱۰ تا ۲۰ سال). این بدین دلیل است که توسعه ممکن است رهبر سیاسی فعلی را تثبیت کند ولی در هنگام خروج وی از قدرت، تحویل دولت به پسر یا دستیار مورد اعتماد وی دشوارتر میشود.[۱۱] با این حال، بحث در مورد اینکه آیا دموکراسی پیامد ثروت است، علت آن، یا هر دو فرایند به هم مرتبط نیستند، به دور از قطعیت است.[۱۲] مطالعه دیگری نشان میدهد که توسعه اقتصادی به ثبات سیاسی یک کشور برای ترویج دموکراسی بستگی دارد.[۱۳] کلارک، رابرت و گلدر در فرمولبندی مجدد مدل آلبرت هیرشمن از خروج، صدا و وفاداری (Albert Hirschman's model of Exit, Voice and Loyalty) توضیح میدهند که چگونه افزایش ثروت در یک کشور به خودی خود بر روند دموکراتیزاسیون تأثیر نمیگذارد، بلکه تغییرات در ساختارهای اجتماعی-اقتصادی است. که با افزایش ثروت همراه میشوند. آنها توضیح میدهند که چگونه این تغییرات ساختاری به عنوان یکی از دلایل اصلی دموکراتیک شدن چندین کشور اروپایی خوانده شدهاست. زمانی که مدرنسازی و انقلاب صنعتی بخش کشاورزی را کارآمدتر کرد و ساختارهای اجتماعی-اقتصادی آنها را تغییر داد، سرمایهگذاریهای بزرگتری از زمان و منابع برای بخشهای تولیدی و خدماتی استفاده شد. برای مثال، در انگلستان، اعضای نجیبزاده شروع به سرمایهگذاری بیشتر بر روی فعالیتهای تجاری کردند که به آنها امکان داد از نظر اقتصادی برای دولت اهمیت بیشتری پیدا کنند. این نوع جدید از فعالیتهای تولیدی با قدرت اقتصادی جدیدی همراه شد، زیرا شمارش داراییها برای دولت دشوارتر شد و بنابراین مالیات آن نیز دشوارتر شد. به همین دلیل، اقتدارگرایی دیگر امکانپذیر نبود و دولت مجبور بود با نخبگان اقتصادی جدید برای استخراج درآمد مذاکره کند. یک معامله پایدار باید انجام میشد زیرا دولت بیشتر به شهروندان خود و وفاداری آنان وابسته شد و با این اتفاق، شهروندان اکنون اهرمهایی داشتند که باید در فرایند تصمیمگیری برای کشور مورد توجه قرار گیرند.[۱۴] [منبع نامعتبر؟][۱۵]
آدام پرژورسکی و فرناندو لیمونگی استدلال میکنند که در حالی که توسعه اقتصادی باعث میشود دموکراسیها کمتر به اقتدارگرایی تبدیل شوند، شواهد کافی برای نتیجهگیری اینکه توسعه باعث دموکراسی شدن (تبدیل یک دولت استبدادی به دموکراسی) میشود، وجود ندارد.[۱۶] اوا بلین استدلال میکند تحت شرایط خاص، بورژوازی و کارگران به احتمال زیاد طرفدار دموکراسیسازی هستند، اما در شرایطی دیگر طرفدار آن نیستند.[۱۷] توسعه اقتصادی میتواند حمایت عمومی از رژیمهای استبدادی را در کوتاه مدت تا میان مدت افزایش دهد.[۱۸] اندرو ناتان استدلال میکند چین یک مورد مشکل ساز برای این تز است که توسعه اقتصادی باعث دموکراتیک شدن میشود.[۱۹] مایکل میلر دریافت که توسعه اقتصادی احتمال «دموکراتیزه شدن در رژیمهایی که شکننده و ناپایدار هستند را افزایش میدهد، اما این توسعه اقتصادی احتمال شروع این شکنندگی را کمتر میکند.»[۲۰]
تحقیقاتی وجود دارد که نشان میدهد شهرنشینی بیشتر، از طریق مسیرهای مختلف، به دموکراسیسازی کمک میکند.[۲۱][۲۲] یک مطالعه در سال ۲۰۱۶ میلادی نشان داد که موافقت نامههای تجاری ترجیحی (preferential trade agreements یا PTA) «دموکراتیک شدن یک کشور را تشویق میکند، به ویژه اگر شرکای PTA خود دموکراسی باشند.»[۲۳]
آزادسازی در حکومتهای استبدادی در کشورهایی که از مزیت نقطه شروع بهتری در رابطه با نهادهای سیاسی، تولید ناخالص داخلی و آموزش برخوردار بودند، به احتمال زیاد موفقیت آمیزتر است. این کشورهای امتیاز و مزیت دارتر (داشتن مزیت نقطه شروع بهتر) همچنین میتوانستند اصلاحات کلیدی را با سرعت بیشتری انجام دهند و حتی در مناطقی که هیچ مزیت اولیهای نداشتند، میتوانستند این کار را انجام دهند. این نشانگر وجود اثر متیو در علوم سیاسی است: به کشورهایی که قبلاً داشتهاند، بیشتر داده میشود.[۲۴]
یک فراتحلیل توسط جراردو ال. مونک از تحقیق در مورد استدلال لیپست نشان میدهد که اکثر مطالعات این تز را که سطوح بالاتر توسعه اقتصادی منجر به دموکراسی بیشتر میشود را پشتیبانی نمیکنند.[۲۵]
برابری و نهادهای فراگیر
[ویرایش]«Acemoglu» و «رابینسون» استدلال کردند که رابطه بین برابری اجتماعی و گذار دموکراتیک پیچیدهاست: مردم انگیزه کمتری برای شورش در یک جامعه برابری طلب (مثلاً سنگاپور) دارند، بنابراین احتمال دموکراتیزه شدن کمتر است. در یک جامعه به شدت نابرابر (به عنوان مثال، آفریقای جنوبی تحت آپارتاید)، توزیع مجدد ثروت و قدرت در یک دموکراسی به قدری برای نخبگان مضر است که آنها هر کاری را برای جلوگیری از دموکراسیسازی انجام میدهند. دموکراسیسازی به احتمال زیاد در جایی در میانه ظهور میکند، در کشورهایی که نخبگان آنها امتیازاتی را ارائه میدهند، زیرا (۱) تهدید یک انقلاب را معتبر میدانند و (۲) هزینه دادن امتیازات را خیلی زیاد نمیدانند.[۲۶] این انتظار مطابق با تحقیقات تجربی است که نشان میدهد دموکراسی در جوامع برابری طلب پایدارتر است.[۲۷]
فرهنگ
[ویرایش]برخی ادعا میکنند که فرهنگهای خاص صرفاً برای ارزشهای دموکراتیک بیشتر از دیگران مساعدت میکنند. این دیدگاه احتمالاً قوم گرا است. بهطور معمول، این فرهنگ غربی است که به عنوان «بهترین مناسب» برای دموکراسی ذکر میشود، در حالی که سایر فرهنگها حاوی ارزشهایی هستند که دموکراسی را دشوار یا نامطلوب میکنند. این استدلال گاهی اوقات توسط رژیمهای غیر دموکراتیک برای توجیه شکست خود در اجرای اصلاحات دموکراتیک استفاده میشود. اما امروزه بسیاری از دموکراسیهای غیر غربی وجود دارند. نمونهها عبارتند از: هند، ژاپن، اندونزی، نامیبیا، بوتسوانا، تایوان و کره جنوبی. تحقیقات نشان میدهد که «رهبران تحصیل کرده در غرب بهطور قابل توجهی و اساسی چشمانداز دموکراتیک شدن یک کشور را بهبود میبخشند».[۲۸]
استیون فیش (Steven Fish) و رابرت بارو اسلام را به نتایج غیردموکراتیک مرتبط میدانند.[۲۹][۳۰] با این حال، مایکل راس (Michael Ross) استدلال میکند که فقدان دموکراسی در برخی از بخشهای جهان اسلام بیشتر به تأثیرات نامطلوب نفرین منابع مرتبط است تا اسلام.[۳۱] لیزا بلیدز (Lisa Blaydes) و اریک چانی (Eric Chaney)، تفاوت دموکراتیک بین غرب و خاورمیانه را به اتکای حاکمان مسلمان به مملوک (سربازان برده) مرتبط میدانند، در حالی که حاکمان اروپایی مجبور بودند برای نیروهای نظامی به نخبگان محلی تکیه کنند، بنابراین نخبگان در غرب قدرت چانهزنی بیشتری برای فشار بر دولت برای داشتن نماینده داشتهاند.[۳۲]
رابرت دال (Robert Dahl) در کتاب «دربارهٔ دموکراسی یا On Democracy» استدلال کرد که کشورهای دارای «فرهنگ سیاسی دموکراتیک» بیشتر مستعد دموکراسیسازی و بقای دموکراتیک بودهاند.[۷] او همچنین استدلال کرد که همگنی و کوچکی فرهنگی به بقای دموکراتیک کمک میکند.[۷][۳۳] با این حال، محققان دیگری این ایده را به چالش کشیدهاند که دولتهای کوچک و همگنی دموکراسی را تقویت میکنند.[۳۴]
یک مطالعه در سال ۲۰۱۲ میلادی نشان داد که مناطقی در آفریقا که مبلغان پروتستان در آن حضور دارند، بیشتر به دموکراسی پایدار تبدیل میشوند[۳۵] اما یک مطالعه در سال ۲۰۲۰ میلادی نتوانست این یافتهها را تکرار کند.[۳۶]
سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی
[ویرایش]رابرت پاتنام (Robert Putnam) استدلال میکند که ویژگیهای خاص باعث میشود جوامعی که بیشتر «فرهنگهای مشارکت مدنی» دارند منجر به «دموکراسیهای مشارکتکنندهتر» میشوند. پاتنام استدلال میکند که جوامعی با «شبکههای افقی متراکمتر از انجمنهای مدنی»، بهتر میتوانند «هنجارهای اعتماد، تعامل متقابل و مشارکت مدنی» را که منجر به دموکراسیسازی و دموکراسیهای مشارکتی با عملکرد خوب میشود، ایجاد کنند. پاتنام جوامعی با «شبکههای افقی متراکم» را در مقابل جوامعی با «شبکههای عمودی و روابط حامی و مشتری (patron-client relations)» قرار میدهد و ادعا میکند که بعید است اینگونه شبکههای اجتماعی فرهنگ مشارکت مدنی لازم برای دموکراسیسازی را بسازند.[۳۷]
شری برمن (Sheri Berman) نظریه یادشده پاتنام را رد کرده و نوشتهاست که در مورد جمهوری وایمار، جامعه مدنی ظهور حزب نازی را تسهیل کرد.[۳۸] تحقیقات تجربی بعدی از استدلال برمن پشتیبانی کرد.[۳۹] دانیل متینگلی (Daniel Mattingly)، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه ییل، استدلال میکند که جامعه مدنی در چین به رژیم استبدادی در چین کمک میکند تا کنترل خود را تقویت کند.[۴۰]
تحقیقات نشان میدهد که اعتراضات دموکراسیخواه با دموکراسی سازی همراه است. یک مطالعه در سال ۲۰۱۶ میلادی نشان داد که حدود یک چهارم موارد اعتراضات دموکراسی بین سالهای ۱۹۸۹ میلادی تا ۲۰۱۱ میلادی منجر به دموکراسیسازی شدهاست.[۴۱]
مردمسالاری شدن نخبگان محور
[ویرایش]محققان استدلال کردهاند که فرایندهای دموکراسیسازی ممکن است نخبگان محور یا توسط متصدیان اقتدارگرا بهعنوان راهی برای حفظ قدرت نخبگان در میان خواستههای مردمی برای دولتی که نمایندگی مردم باشد انجام شود.[۴۲][۴۳][۴۴][۴۵] اگر هزینههای سرکوب بیشتر از هزینههای واگذاری قدرت باشد، اقتدارگرایان ممکن است دموکراسیسازی و نهادهای فراگیر را انتخاب کنند.[۲][۴۶][۴۷] بر اساس یک مطالعه در سال ۲۰۲۰ میلادی، دموکرازیسیون به رهبری اقتدارگرایان در مواردی که قدرت حزب حاکم مستبد زیاد است، به احتمال زیاد منجر به دموکراسی پایدار میشود.[۴۸] با این حال، مایکل آلبرتوس (Michael Albertus) و ویکتور منالدو (Victor Menaldo) استدلال میکنند که دموکراسیسازی قوانینی که توسط اقتدارگرایان برونگرا اجرا میشود ممکن است دموکراسی را به نفع رژیم استبدادی و حامیانش مخدوش کند و در نتیجه نهادهای «بدی» را ایجاد کند که رهایی از شر آنها سخت است.[۴۹] به گفته مایکل کی. میلر(Michael K. Miller)، دموکراتیزاسیون نخبگان محور به ویژه در پی شوکهای خشونتآمیز بزرگ (چه داخلی و چه بینالمللی) محتمل است که راههایی را برای بازیگران مخالف رژیم اقتدارگرا فراهم کند.[۴۷] دن اسلاتر (Dan Slater) و جوزف ورانگ (Joseph Wrong) استدلال میکنند که دیکتاتورها در آسیا تصمیم گرفتند اصلاحات دموکراتیک را زمانی که در موقعیتهای قدرتمند قرار داشتند، به منظور حفظ و احیای قدرت خود اجرا کنند.[۴۵]
بر اساس مطالعهای که توسط دانشمند علوم سیاسی دانیل تریزمن(Daniel Treisman) انجام شد، نظریههای تأثیرگذار دموکراسیسازی بیان میکنند که خودکامگان «عمداً تصمیم میگیرند قدرت را به اشتراک بگذارند یا تسلیم کنند. آنها این کار را برای جلوگیری از انقلاب، انگیزه دادن به شهروندان برای جنگیدن، تشویق دولتها برای تأمین کالاهای عمومی، پیشی گرفتن از رقبای نخبگان، یا محدود کردن خشونت جناحی انجام میدهند. «مطالعه او نشان میدهد که در بسیاری از موارد، «دموکراسیسازی نه به این دلیل که نخبگان فعلی آن را انتخاب کردند، بلکه به این دلیل که در تلاش برای جلوگیری از رخ دادن آن، مرتکب اشتباهاتی شدند که قدرتشان را تضعیف شده رخ میدهد. اشتباهات متداول عبارتند از: برگزاری انتخابات یا شروع درگیریهای نظامی و شکست در آن. نادیده گرفتن ناآرامیهای مردمی و سرنگونی نظام خود؛ آغاز اصلاحات محدودی که از کنترل خارج میشود. و انتخاب یک دموکرات پنهان به عنوان رهبر. این اشتباهات منعکس کننده سوگیریهای شناختی مانند اعتماد به نفس بیش از حد و توهم کنترل است.»[۵۰]
شارون موکند (Sharun Mukand) و دنی رودریک(Dani Rodrik) بر این عقیده هستند که دموکراسییزیون نخبگان محور، لیبرال دموکراسی را تولید میکند. آنها استدلال میکنند که سطوح پایین نابرابری و شکافهای هویتی (identity cleavages) ضعیف برای ظهور لیبرال دموکراسی ضروری است.[۵۱] مطالعهای در سال ۲۰۲۰ میلادی توسط دانشمندان علوم سیاسی از دانشگاههای آلمان نشان داد که دموکراسیسازی از طریق اعتراضات مسالمتآمیز از پایین به بالا به سطوح بالاتری از دموکراسی و ثبات دموکراتیک نسبت به دموکراسیسازی برانگیخته شده توسط نخبگان منجر میشود.[۵۲]
سه نوع دیکتاتوری: سلطنتی، غیرنظامی و نظامی در نتیجه اهداف فردی خود رویکردهای متفاوتی نسبت به دموکراتیزه شدن دارند. دیکتاتوریهای سلطنتی و غیرنظامی به دنبال حفظ قدرت بهطور نامحدود از طریق حکومت ارثی در مورد پادشاهان یا از طریق سرکوب در مورد دیکتاتورهای غیرنظامی هستند. یک دیکتاتوری نظامی قدرت را به دست میگیرد تا به عنوان یک دولت موقت عمل کند تا جایگزین آن چیزی شود که آنها یک دولت غیرنظامی معیوب میدانند. دیکتاتوریهای نظامی بیشتر به دموکراسی تبدیل میشوند، زیرا در آغاز، قرار است راهحلهای بینا شکافی ایجاد در ساختار قدرت باشند در حالی که یک دولت قابل قبول جدید شکل میگیرد.[۵۳][۵۴][۵۵]
تحقیقات نشان میدهد که خطر درگیری داخلی، رژیمها را به دادن امتیازات دموکراتیک تشویق میکند. مطالعهای در سال ۲۰۱۶ میلادی نشان داد که شورشهای ناشی از خشکسالی در جنوب صحرای آفریقا، نظامهای سیاسی را که از ترس درگیری میترسند، به سمت دادن امتیازات دموکراتیک سوق داد.[۵۶]
امواج مردمسالاری
[ویرایش]موج دموکراسی به موج عظیم ظهور دموکراسی در تاریخ اشاره دارد. به گفته سوا گونیتسکی، این امواج ناشی از «تغییرهای ناگهانی در توزیع قدرت در میان کشورهای پیشرو، انگیزههای منحصر به فرد و قدرتمندی برای اصلاحات گسترده داخلی ایجاد میکند.»[۵۷][۵۸] سوا گونیتسکی (Seva Gunitsky) به ۱۳ موج از قرن هجدهم میلادی تا بهار عربی (۲۰۱۱–۲۰۱۲) اشاره کردهاست.[۵۹]
ساموئل پی هانتینگتون سه موج از دموکراتیزه شدن را که در تاریخ رخ دادهاست تعریف کرد.[۶۰] اولین مورد دموکراسی را در قرن نوزدهم به اروپای غربی و آمریکای شمالی آورد. پس از آن در دوره میاندوجنگ، دیکتاتوریها ظهور کردند. موج دوم پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد، اما بین سالهای ۱۹۶۲ میلادی و اواسط دهه ۱۹۷۰ میلادی از بین رفت. آخرین موج از سال ۱۹۷۴ آغاز شد و هنوز ادامه دارد. دموکراتیزاسیون آمریکای لاتین و بلوک شرق سابق بخشی از این موج سوم است.
نمونه ای از منطقه ای که از هر سه موج دموکراسی خواهی گذشت، خاورمیانه است. در قرن پانزدهم میلادی، خاورمیانه بخشی از امپراتوری عثمانی بود. در قرن نوزدهم، «زمانی که امپراتوری عثمانی سرانجام در اواخر جنگ جهانی اول فروپاشید، ارتشهای غربی سرانجام وارد منطقه شدند و منطقه را اشغال کردند».[۶۱] این اقدام هم برای توسعه اروپا و هم دولتسازی به منظور دموکراتیک کردن منطقه[دیدگاه جانبدارانه] بود. با این حال، آنچه پوسنی (Posusney) و آنگریست (Angrist) استدلال میکنند این است که «شکافهای قومی [...] همانهایی هستند که تلاش ایالات متحده برای دموکراتیک کردن عراق را پیچیده میکنند».[دیدگاه جانبدارانه] این پرسشهای جالبی را در مورد نقش ترکیب عوامل خارجی و داخلی در فرایند دموکراسیسازی ایجاد میکند. بعلاوه، ادوارد سعید (Edward Said)، ادراک عمدتاً غربی از «ناسازگاری ذاتی ارزشهای دموکراتیک و اسلام» را «خاورگرا» میداند. علاوه بر این، او بیان میکند که «خاورمیانه و شمال آفریقا فاقد پیش نیازهای دموکراتیک شدن هستند».[۶۲]
اتحاد و شکاف طبقاتی
[ویرایش]بارینگتون مور جونیور (.Barrington Moore Jr)، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، در کتاب تأثیرگذار «ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی (Social Origins of Dictatorship and Democracy)» خود، استدلال میکند که توزیع قدرت در بین طبقات (دهقانان، بورژواها و اشراف صاحب زمین) و ماهیت اتحاد بین این طبقات تعیین کرد که آیا انقلابهای دموکراتیک، استبدادی یا انقلابهای کمونیستی رخ دهند یا خیر.[۶۳] مطالعهای در سال ۲۰۲۰ میلادی دموکراسیسازی را با مکانیزه کردن کشاورزی مرتبط میداند: از آنجایی که نخبگان زمیندار کمتر به سرکوب کارگران کشاورزی وابسته شدند، دشمنی آنها با دموکراسی کمتر شد.[۶۴]
به گفته دانشمند علوم سیاسی دیوید استاساوج (David Stasavage)، مردمسالاری نیابتی «به احتمال زیاد زمانی رخ میدهد که یک جامعه در چندین شکاف سیاسی تقسیم شود.»[۶۵] مطالعهای در سال ۲۰۲۱ میلادی نشان داد که قوانین اساسی که از طریق کثرتگرایی (منعکس کننده بخشهای متمایز جامعه) پدیدار میشوند، احتمالاً لیبرال دموکراسی را (حداقل در کوتاهمدت) القا میکنند.[۶۶]
تعداد بسیار زیادی از محققان و متفکران سیاسی طبقه متوسط بزرگ را به ظهور و تداوم دموکراسی مرتبط میدانند،[۶۷][۶۸] تعدادی نیز این رابطه را به چالش میکشند.[۶۹]
نیاز حاکمان به مالیات
[ویرایش]رابرت بیتس(Robert Bates) و دونالد لین (Donald Lien)، و همچنین دیوید استاسوج(David Stasavage)، استدلال کردهاند که نیاز حاکمان به مالیات، به نخبگان صاحب دارایی قدرت چانهزنی میدهد تا در مورد سیاستهای عمومی اظهار نظر کنند و در نتیجه باعث ایجاد نهادهای دموکراتیک شوند.[۷۰][۷۱][۷۲]شارل دو مونتسکیو استدلال میکرد که تحرک بازرگانی به این معنی است که حاکمان باید با بازرگانان چانه بزنند تا از آنها مالیات بگیرند، در غیر این صورت آنها کشور را رهبری میکردند یا فعالیتهای تجاری خود را پنهان میکردند.[۷۳][۷۴] استاسوج استدلال میکند که کوچک بودن و عقب ماندگی دولتهای اروپایی، و همچنین ضعف حاکمان اروپایی، پس از سقوط امپراتوری روم به این معنی بود که حاکمان اروپایی باید رضایت مردم خود را برای حکومت مؤثر جلب میکردند.[۷۰][۷۲]
به گفته کلارک، گلدر و گلدر، کاربرد مدل خروج، صدا و وفاداری (exit, voice, and loyalty model) آلبرت هرشمن یعنی اگر افراد راههای خروجی (خروج از مکان زندگی) محتملی داشتهباشند، آن وقت است که احتمال دموکرازیسیون دولت وجود دارد. جیمز سی. اسکات (James C. Scott) استدلال میکند که ممکن است دولتها برای ادعای حاکمیت بر جمعیتی که دایماً در حال حرکت هستند، مشکل پیدا کنند.[۷۵] اسکات علاوه بر این استدلال میکند که خروج ممکن است صرفاً شامل خروج فیزیکی از قلمرو یک دولت اجباری نباشد، بلکه میتواند شامل تعدادی پاسخهای تطبیقی به اجبار باشد که ادعای حاکمیت بر جمعیت را برای دولتها دشوارتر میکند. این پاسخها میتواند شامل کاشت محصولاتی باشد که شمارش آنها برای ایالتها دشوارتر است، یا مراقبت از دامهایی که تحرک بیشتری دارند. در واقع، کل آرایش سیاسی یک دولت نتیجه سازگاری افراد با محیط، و انتخاب برای ماندن یا عدم ماندن در یک قلمرو است.[۷۵] اگر مردم آزادانه حرکت کنند، آنگاه مدل «خروج، صدا و وفاداری» پیشبینی میکند که یک ایالت باید نماینده آن جمعیت باشد و از جمعیت مماشات کند تا از خروج آنها جلوگیری کند.[۷۶] اگر افراد گزینههای خروج قابل قبولی داشته باشند، بهتر میتوانند از طریق تهدید به خروج، رفتار خودسرانه دولت را محدود کنند.[۷۷]
ترویج، نفوذ و مداخله خارجیان
[ویرایش]اتحادیه اروپا به گسترش دموکراسی کمک کردهاست، به ویژه با تشویق اصلاحات دموکراتیک در کشورهای مشتاق عضو. توماس ریسه در سال ۲۰۰۹ میلادی نوشت: «در ادبیات اروپای شرقی اتفاق نظر وجود دارد که چشمانداز عضویت در اتحادیه اروپا تأثیرات لنگرگاه مانند بزرگی برای دموکراسیهای جدید داشتهاست.»[۷۸]
استیون لویتسکی و لوکان وی استدلال کردهاند که روابط نزدیک با جهان غرب احتمال دموکراسیسازی را پس از پایان جنگ سرد افزایش میدهد، در حالی که کشورهایی که روابط ضعیفی با غرب دارند، نظامهای استبدادی رقابتی را اتخاذ کردند.[۷۹][۷۹]
مطالعهای در سال ۲۰۰۲ میلادی نشان داد که عضویت در سازمانهای سیاسی منطقهای (regional organizations) «با گذار به دموکراسی در طول دوره ۱۹۵۰ میلادی تا ۱۹۹۲ میلادی مرتبط است.»[۸۰]
مطالعهای در سال ۲۰۰۴ میلادی هیچ مدرکی مبنی بر اینکه کمکهای خارجی به دموکراتیزه شدن منجر شدهاست، پیدا نکرد.[۸۱]
دموکراسیها اغلب با مداخله نظامی تحمیل شدهاند، برای مثال در ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم.[۸۲][۸۳] در موارد دیگر، استعمارزدایی گاهی اوقات استقرار دموکراسیهایی را تسهیل میکرد که به زودی با رژیمهای استبدادی جایگزین شدند. به عنوان مثال، سوریه پس از کسب استقلال از کنترل اجباری فرانسه در آغاز جنگ سرد، نتوانست دموکراسی خود را تحکیم کند، بنابراین در نهایت فروپاشید و نظام بعثی جایگزین آن شد.[۸۴]
رابرت دال در کتاب «دربارهٔ دموکراسی» استدلال کرد که مداخلات خارجی به شکستهای دموکراتیک کمک میکند و به مداخلات شوروی در اروپای مرکزی و شرقی و مداخلات ایالات متحده در آمریکای لاتین اشاره کرد.[۷] با این حال، مشروعیت زدایی از امپراتوریها به ظهور دموکراسی کمک کرد زیرا مستعمرات سابق استقلال پیدا کردند و دموکراسی را اجرا کردند.[۷]
حوزههای انتخابیه درهم
[ویرایش]مانکور اولسون این نظریه را مطرح میکند که فرایند دموکراسیسازی زمانی اتفاق میافتد که نخبگان نتوانند یک خودکامگی را بازسازی کنند. اولسون پیشنهاد میکند که این زمانی اتفاق میافتد که حوزهها یا گروههای هویتی در یک منطقه جغرافیایی مخلوط شوند. او تأکید میکند که این حوزههای جغرافیایی مختلط نیازمند نخبگان است تا نهادهای دموکراتیک و نمایندهای برای کنترل منطقه، و محدود کردن قدرت گروههای نخبه رقیب.[۸۵]
آموزش
[ویرایش]مدتهاست که این نظریه مطرح شدهاست که آموزش باعث ارتقای جوامع باثبات و دموکراتیک میشود.[۸۶] تحقیقات نشان میدهد که آموزش منجر به تحمل بیشتر سیاسی، افزایش احتمال مشارکت سیاسی و کاهش نابرابری میشود.[۸۷] یک مطالعه نشان میدهد که «افزایش سطح تحصیلات باعث بهبود سطوح دموکراسی میشود و تأثیر دموکراتیزه کننده آموزش در کشورهای فقیر شدیدتر است».[۸۷]
معمولاً ادعا میشود که دموکراسی و دموکراتیزه شدن محرکهای مهم گسترش آموزش ابتدایی در سراسر جهان بودند. با این حال، شواهد جدید از روند آموزش تاریخی این ادعا را به چالش میکشد. تجزیه و تحلیل نرخ ثبت نام تاریخی دانش آموزان برای ۱۰۹ کشور از سال ۱۸۲۰ میلادی تا ۲۰۱۰ میلادی هیچ حمایتی برای این ادعا که دموکراتیک شدن دسترسی به آموزش ابتدایی را در سراسر جهان افزایش دادهاست، پیدا نمیکند. درست است که گذار به دموکراسی اغلب با تسریع در گسترش آموزش ابتدایی همزمان بوده، اما همین شتاب در کشورهایی که غیردموکراتیک باقی مانده بودند نیز مشاهده شده.[۸۸]
منابع طبیعی
[ویرایش]تحقیقات نشان میدهد که ثروت نفت سطوح دموکراسی را کاهش میدهد و حکومت استبدادی را تقویت میکند.[۸۹][۹۰][۹۱][۹۲][۹۳][۹۴][۹۵][۹۶][۹۷][۹۸] به گفته مایکل راس، نفت تنها منبعی است که «بهطور مداوم با میزان دموکراسی کمتر و نهادهای بدتر همبستگی داشتهاست» و «متغیر کلیدی در اکثریت قریب به اتفاق مطالعات» است که نوعی اثر نفرین منابع را شناسایی میکند.[۹۹] یک مطالعه فراتحلیلی در سال ۲۰۱۴ میلادی تأثیر منفی ثروت نفت بر دموکراسیسازی را تأیید میکند.[۱۰۰]
تاد دانینگ، دانشمند علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، توضیح قابل قبولی برای بازگشت اکوادور به دموکراسی را ارائه میدهد که با دیدگاه متعارف که رانت منابع طبیعی دولتهای مستبد را تشویق میکند، در تضاد است. دانینگ پیشنهاد میکند که شرایطی وجود دارد که رانتهای منابع طبیعی، مانند رانتهایی که از طریق نفت به دست میآیند، خطر سیاستهای توزیعی یا اجتماعی را برای نخبگان کاهش میدهد، زیرا دولت منابع درآمد دیگری برای تأمین نیازهای مالی خود از طریق این نوع سیاستها دارد و منبع مالیش ثروت نخبگان یا درآمد نخبگان نیست.[۱۰۱] و همچنین در کشورهایی که با نابرابری بالا دست و پنجه نرم میکنند، (که مورد اکوادور در دهه ۱۹۷۰ میلادی بود) نتیجه احتمال دموکراسیسازی بیشتر خواهد بود.[۱۰۲] در سال ۱۹۷۲ میلادی، کودتای نظامی تا حد زیادی به دلیل ترس نخبگان از وقوع مجدد توزیع منابع، دولت را سرنگون کرد.[۱۰۳] در همان سال نفت به منبع مالی فزاینده ای برای کشور تبدیل شد.[۱۰۳] اگرچه این رانتها برای تأمین مالی ارتش استفاده میشدند، دومین رونق نفتی در سال ۱۹۷۹ میلادی به موازات دموکراتیزه شدن مجدد کشور انجام شد.[۱۰۳] دموکراتیزه شدن مجدد اکوادور را میتوان، همانطور که توسط دانینگ استدلال کرد، به افزایش زیاد رانت نفت نسبت داد، که نه تنها باعث افزایش هزینههای عمومی شد، بلکه ترس از توزیع مجدد را که حلقههای نخبگان را درگیر کرده بود، کاهش داد.[۱۰۳] بهرهبرداری از رانت منابع اکوادور به دولت این امکان را داد که سیاستهای قیمت و دستمزدی را اجرا کند که بدون هیچ هزینه ای برای نخبگان به نفع شهروندان بود و امکان انتقال آرام و رشد نهادهای دموکراتیک را فراهم کرد.[۱۰۳]
این تز که نفت و سایر منابع طبیعی تأثیر منفی بر دموکراسی دارند، توسط مورخ تاریخی استفان هابر (Stephen Haber) و دانشمند علوم سیاسی ویکتور منالدو (Victor Menaldo) در مقاله ای که بهطور گسترده در American Political Science Review (2011) مورد استناد قرار گرفته، به چالش کشیده شدهاست. هابر و منالدو استدلال میکنند که «اتکای منابع طبیعی یک متغیر برونزا نیست» و دریافتند که وقتی آزمونهای رابطه بین منابع طبیعی و دموکراسی این نکته را در نظر میگیرند «افزایش اتکا به منابع با اقتدارگرایی همراه نیست».[۱۰۴]
مرگ یا برکناری دیکتاتور
[ویرایش]یک تحلیل نشان داد که «در مقایسه با سایر اشکال تغییر رهبری در حکومتهای استبدادی - مانند کودتا، انتخابات یا محدودیتهای دورهای - که تقریباً نیمی از مواقع منجر به فروپاشی رژیم میشود، مرگ یک دیکتاتور بهطور قابلتوجهی بیاهمیت است. ۷۹ دیکتاتوری که در قدرت مردهاند (۱۹۴۶میلادی تا۲۰۱۴ میلادی)... در اکثریت قریب به اتفاق (۹۲ درصد) موارد، رژیم پس از مرگ خودکامهشان پابرجا بودهاست."[۱۰۵]
جنگ و امنیت ملی
[ویرایش]جفری هربست(Jeffrey Herbst)، در مقاله خود "جنگ و دولت در آفریقا" (War and the State in Africa" 1990)، توضیح میدهد که چگونه دموکراسی سازی در کشورهای اروپایی از طریق توسعه سیاسی ناشی از جنگ ایجاد شد و این "درسهایی از مورد اروپا نشان میدهد که جنگ یک علت مهم تشکیل دولت است که امروز در آفریقا گم شدهاست.»[۱۰۶] هربست (Herbst) مینویسد که جنگ و تهدید تهاجم همسایگان باعث شد تا دولت اروپایی بهطور موثرتری درآمد جمعآوری کند و رهبران را مجبور به بهبود قابلیتهای اداری و تقویت اتحاد دولت و احساس هویت ملی (ارتباط مشترک و قدرتمند بین دولت و شهروندانش) کند.[۱۰۶] هربست مینویسد که در آفریقا و سایر نقاط جهان غیراروپایی «دولتها در یک محیط اساساً جدید در حال توسعه هستند» زیرا آنها عمدتاً «استقلال را بدون توسل به جنگ به دست آوردند و از زمان استقلال با تهدید امنیتی مواجه نشدهاند».[۱۰۶] هربست خاطرنشان میکند که قویترین کشورهای غیر اروپایی، کره جنوبی و تایوان، «عمدتاً دولتهای «جنگگر» هستند که تا حدی توسط تهدید تقریباً دائمی تهاجم خارجی شکل گرفتهاند.[۱۰۶]
الیزابت کییر این ادعاها را به چالش کشیدهاست که جنگ تمام عیار باعث دموکراسی شدن میشود، و در موارد بریتانیا و ایتالیا در طول جنگ جهانی اول نشان میدهد که سیاستهای اتخاذ شده توسط دولت ایتالیا در طول جنگ جهانی اول باعث واکنش فاشیستی شد در حالی که سیاستهای دولت بریتانیا در قبال کارگران دموکراسی سازی گستردهتر را تضعیف کرد.[۱۰۷]
صلح
[ویرایش]جنگها ممکن است به دولتسازی که مقدم بر گذار به دموکراسی است کمک کند، اما جنگ عمدتاً مانعی جدی برای دموکراسیسازی است. در حالی که طرفداران نظریه صلح دموکراتیک بر این باورند که دموکراسی باعث صلح میشود، نظریه صلح منطقهای-محلی (territorial peace theory) ادعای مخالف دارد که «صلح باعث دموکراسی میشود». در واقع، جنگ و تهدیدات سرزمینی برای یک کشور احتمالاً اقتدارگرایی را افزایش داده و منجر به خودکامگی میشود. این را شواهد تاریخی نشان میدهد که تقریباً در همه موارد، صلح بر دموکراسی مقدم است. تعدادی از محققان استدلال کردهاند که مدارک کمی برای فرضیه اینکه دموکراسی باعث صلح میشود وجود دارد، اما در عوض، شواهد قوی برای فرضیه مخالف که صلح منجر به دموکراسی میشود، وجود دارد.[۱۰۸][۱۰۹]
بر اساس نظریه توانمندسازی انسانی (human empowerment theory) کریستین ولزل، امنیت وجودی منجر به ارزشهای فرهنگی رهاییبخش و حمایت از یک سازمان سیاسی دموکراتیک میشود.[۱۱۰] این با نظریههای مبتنی بر روانشناسی تکاملی مطابقت دارد. نظریه موسوم به «regality theory» نشان میدهد که مردم در موقعیتهای جنگ یا خطر جمعی ادراک شده، ترجیح روانشناختی برای یک رهبر قوی و یک شکل حکومت اقتدارگرا پیدا میکنند. از سوی دیگر، مردم از ارزشهای برابری طلبانه و ترجیح دموکراسی در شرایط صلح و امنیت حمایت خواهند کرد. پیامد آن این است که وقتی مردم خطر جمعی را درک کنند، جامعه در جهت خودکامگی و حکومت استبدادی توسعه مییابد، در حالی که توسعه در جهت دموکراتیک مستلزم امنیت جمعی است.[۱۱۱]
احتمالات و مذاکرات
[ویرایش]محققینی مانند گیلرمو اودانل، فیلیپ سی. اشمیتر و دانکوارت آ. روستو ("Guillermo O'Donnell" Philippe C. Schmitter Dankwart A. Rustow) علیه این تصور که دلایل ساختاری بزرگ برای دموکراتیک شدن وجود دارد، استدلال کردهاند. این محققان در عوض بر این نکته تأکید میکنند که چگونه فرایند دموکراسیسازی به شیوهای غیرعادی اتفاق میافتد و به ویژگیها و شرایط منحصربهفرد نخبگانی بستگی دارد که در نهایت بر تغییر از اقتدارگرایی به دموکراسی نظارت میکنند.[۱۱۲][۱۱۳][۱۱۴]
نهادهای بینالمللی
[ویرایش]تعدادی از مطالعات نشان دادهاند نهادهای نهادی (institutional institutions) به تسهیل دموکراسی سازی کمک کردهاند.[۱۱۵][۱۱۶][۱۱۷] توماس ریسه در سال ۲۰۰۹ میلادی نوشت: «در ادبیات اروپای شرقی اتفاق نظر وجود دارد که چشمانداز عضویت در اتحادیه اروپا تأثیرات لنگرگاه مانند بزرگی برای دموکراسیهای جدید داشتهاست.»[۱۱۸] محققان همچنین گسترش ناتو را با ایفای نقش در دموکراسیسازی مرتبط میدانند.[۱۱۹] نیروهای بینالمللی میتوانند بهطور قابل توجهی بر دموکراسی سازی تأثیر بگذارند. نیروهای جهانی مانند انتشار ایدههای دموکراتیک و فشار نهادهای مالی بینالمللی برای دموکراسیسازی منجر به دموکراسیسازی شدهاند.[۱۲۰]
انتقالها به دموکراسی
[ویرایش]توسعه دموکراسی اغلب آهسته، خشونتآمیز و با تغییرات مکرر مشخص شدهاست.[۱۲۱][۱۲۲][۱۲۳]
موارد تاریخی
[ویرایش]در بریتانیای کبیر، در قرن هفدهم دوباره علاقه به «Magna Carta» مشاهده شد.[۱۲۴] پارلمان انگلستان «Parliament of England» در سال ۱۶۲۸ میلادی «Petition of Right» را تصویب کرد که آزادیهای خاصی را برای رعایا ایجاد کرد. جنگ داخلی انگلیس (۱۶۴۲–۱۶۵۱ میلادی) بین پادشاه و یک پارلمان الیگارشی اما منتخب درگرفت.[۱۲۵] در طی آن ایده یک «حزب سیاسی» شکل گرفت و گروههای مختلف در مورد حقوق نمایندگی سیاسی در جریان «Putney Debates» در سال ۱۶۴۷ میلادی[۱۲۶] بحث میکردند.[۱۲۶] متعاقباً، the Protectorate» (۱۶۵۳–۱۶۵۹)» و بازگردانی پادشاهی انگلستان (۱۶۶۰ میلادی) حکومت استبدادی بیشتری را احیا کرد، اگرچه پارلمان قانون «Habeas Corpus Act» را در سال ۱۶۷۹ تصویب کرد و باعث تقویت کنوانسیونی شد که بازداشت بدون دلیل یا شواهد کافی را ممنوع میکرد. انقلاب شکوهمند در سال ۱۶۸۸ مجلس قوی ای را تأسیس کرد که منشور حقوق ۱۶۸۹ را تصویب کرد. این منشور حقوق و آزادیهای خاصی را برای افراد تدوین و قانونگذاری به صورت نوشتاری کرد.[۱۲۷] این قانون الزامات پارلمانهای منظم، انتخابات آزاد، قوانین آزادی بیان در پارلمان را تعیین میکند و قدرت پادشاه را محدود میکند و تضمین میکند که بر خلاف بسیاری از کشورهای اروپایی، مطلقگرایی سلطنتی غالب نخواهد شد.[۱۲۸][۱۲۹] تنها با قانون «Representation of the People Act 1884» اکثریت مردان حق رای دادن را بدست آوردند.
انقلاب آمریکا (۱۷۷۵–۱۷۸۳) ایالات متحده را ایجاد کرد. قانون اساسی جدید یک دولت ملی فدرال نسبتاً قوی ایجاد کرد که شامل یک قوه مجریه، یک قوه قضاییه ملی و یک کنگره دو مجلسی بود که نماینده ایالتها در مجلس سنا و جمعیت عمومی در مجلس نمایندگان بود.[۱۳۰][۱۳۱] در بسیاری از زمینهها، از نظر ایدئولوژیک موفقیتآمیز بود به این معنا که یک جمهوری نسبتاً «واقعی» تأسیس شد که هرگز یک دیکتاتور واحد نداشته، اما حق رای در ابتدا به مالکان مرد سفیدپوست (حدود ۶ درصد از جمعیت) محدود شده بود.[۱۳۲] بردهداری در ایالتهای جنوبی لغو نشد تا اینکه اصلاحات قانون اساسی در دوره بازسازی پس از جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۱–۱۸۶۵) و حقوق مدنی سیاهپوستان که به آمریکاییهای آفریقاییتبار داده شده تنها در دهه ۱۹۶۰ میلادی به دست آمد.
انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) برای مدت کوتاهی حق امتیاز گستردهای را مجاز کرد. جنگهای انقلاب فرانسه و جنگ های ناپلئونی بیش از بیست سال به طول انجامید. دیرکتوار بیشتر یک الیگارشی بود. اولین امپراتوری فرانسه و بازگشت بوربونها به سلطنت حکومت خودکامه تری را احیا کرد. جمهوری دوم فرانسه از حق رای همگانی مردان برخوردار بود اما امپراتوری دوم فرانسه به دنبال آن بود. جنگ فرانسه و پروس (۱۸۷۰–۱۸۷۱) منجر به جمهوری سوم فرانسه شد.
آلمان اولین دموکراسی خود را در سال ۱۹۱۹ میلادی با ایجاد جمهوری وایمار تأسیس کرد، یک جمهوری پارلمانی که پس از شکست امپراتوری آلمان در جنگ جهانی اول ایجاد شد. جمهوری وایمار تنها ۱۴ سال دوام آورد تا اینکه فروپاشید و دیکتاتوری نازی جایگزین آن شد.[۱۳۳] مورخان همچنان به بحث دربارهٔ دلایل شکست تلاش جمهوری وایمار برای دموکراسیسازی ادامه میدهند.[۱۳۳] پس از شکست نظامی آلمان در جنگ جهانی دوم، دموکراسی در آلمان غربی در طول اشغال تحت رهبری ایالات متحده که نازیزدایی جامعه را بر عهده گرفت، دوباره برقرار شد.[۱۳۴]
پادشاهی ایتالیا، پس از اتحاد ایتالیا در سال ۱۸۶۱، یک سلطنت مشروطه با پادشاه دارای اختیارات قابل توجهی بود. فاشیسم ایتالیایی پس از جنگ جهانی اول یک دیکتاتوری ایجاد کرد. جنگ جهانی دوم منجر به جمهوری ایتالیا شد.
در ژاپن، اصلاحات دموکراتیک محدودی در دوره میجی (زمانی که مدرنیزاسیون صنعتی ژاپن آغاز شد)، دوره تایشو (۱۹۱۲–۱۹۲۶)، و اوایل دوره شووا ارائه شد.[۱۳۵] علیرغم جنبشهای طرفدار دموکراسی مانند جنبش آزادی و حقوق مردم (دهههای ۱۸۷۰ و ۱۸۸۰ میلادی) و برخی از نهادهای طرفدار دموکراسی، جامعه ژاپن توسط یک جامعه و دیوانسالاری به شدت محافظه کار محدود باقی ماند.[۱۳۵] کنت ای. کالدر (Kent E. Calder) مورخ تاریخی اشاره میکند که مینویسد که «رهبری میجی حکومت مشروطه را با برخی ویژگیهای کثرتگرایانه به دلایل اساساً تاکتیکی پذیرفت» و جامعه ژاپنی قبل از جنگ جهانی دوم تحت سلطه «ائتلافی سست» از «نخبگان روستایی زمیندار، تاجران بزرگ، و نظامیان» که از کثرت گرایی و اصلاح طلبی بیزار بودند، قرار داشت.[۱۳۵] در حالی که دایت ملی ژاپن از تأثیرات نظامیگری ژاپن، رکود بزرگ و جنگ اقیانوس آرام جان سالم به در برد، سایر نهادهای کثرتگرا، مانند احزاب سیاسی، باقی نماندند. پس از جنگ جهانی دوم، در طول اشغال متفقین، ژاپن یک دموکراسی بسیار قوی تر و کثرت گرایانه را اتخاذ کرد.[۱۳۵]
از سال ۱۹۷۲ میلادی به بعد
[ویرایش]بر اساس مطالعه ای که توسط خانه آزادی انجام شده، در ۶۷ کشوری که دیکتاتوریهایشان از سال ۱۹۷۲ میلادی سقوط کردهاند، مقاومت مدنی غیرخشونت آمیز در بیش از ۷۰ درصد از مواقع نفوذ قوی داشتهاست. در این انتقالات به دمکراسی، تغییرات نه از طریق تهاجم خارجی، و فقط به ندرت از طریق شورش مسلحانه یا اصلاحات داوطلبانه نخبگان، بلکه عمدتاً توسط سازمانهای جامعه مدنی دموکراتیک که از اقدامات غیرخشونتآمیز و سایر اشکال مقاومت مدنی مانند اعتصاب، تحریم، نافرمانی مدنی و اعتراضات گسترده استفاده تسریع شده.[۱۳۶]
نشانگرها
[ویرایش]یکی از نظرسنجیهای اثرگذار در دموکراسیسازی، متعلق به «خانه آزادی» است که در طول جنگ سرد به وجود آمده. خانه آزادی که امروزه یک نهاد و یک اتاق فکر است، یکی از جامعترین «اقدامات آزادی» را در سطح ملی و بینالمللی و به تبع آن معیاری برای دموکراسیسازی تولید میکند. خانه آزادی همه کشورهای جهان را بر اساس یک نظام ارزشی هفت نقطه ای با بیش از ۲۰۰ سؤال در مورد نظرسنجی و نمایندگان نظرسنجی متعدد در بخشهای مختلف هر کشور دستهبندی میکند. مجموع امتیازات خام هر کشور آن کشور را در یکی از سه دسته قرار میدهد: آزاد، تا حدی آزاد یا غیر آزاد.
یک مطالعه که بهطور همزمان رابطه بین اقتصاد بازار (اندازهگیری شده با یک شاخص آزادی اقتصادی)، توسعه اقتصادی (اندازهگیری شده با تولید ناخالص داخلی/سرانه) و آزادی سیاسی (اندازهگیری شده با شاخص خانه آزادی) را بررسی کرد، و نشان داد که آزادی اقتصادی بالا باعث افزایش تولید ناخالص داخلی/سرانه میشود. تولید ناخالص داخلی/سرانه بالا آزادی اقتصادی را افزایش میدهد. تولید ناخالص داخلی/سرانه بالا نیز آزادی سیاسی را افزایش میدهد، اما آزادی سیاسی باعث افزایش تولید ناخالص داخلی/سرانه نمیشود. در صورت ثابت نگه داشتن تولید ناخالص داخلی/سرانه، هیچ رابطه مستقیمی بین آزادی اقتصادی و آزادی سیاسی وجود نداشت.[۱۳۷]
منابع
[ویرایش]- ↑ Lipset, Seymour Martin (1959). "Some Social Requisites of Democracy: Economic Development and Political Legitimacy". The American Political Science Review. 53 (1): 69–105. doi:10.2307/1951731. ISSN 0003-0554. JSTOR 1951731.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ Boix, Carles; Stokes, Susan C. (2003). "Endogenous Democratization". World Politics (به انگلیسی). 55 (4): 517–549. doi:10.1353/wp.2003.0019. ISSN 0043-8871.
- ↑ Capitalist Development and Democracy. University Of Chicago Press. 1992.
- ↑ Geddes, Barbara (2011). "What Causes Democratization". The Oxford Handbook of Political Science (به انگلیسی). doi:10.1093/oxfordhb/9780199604456.001.0001. ISBN 978-0-19-960445-6. Archived from the original on 2014-05-30.
- ↑ Korom, Philipp (2019). "The political sociologist Seymour M. Lipset: Remembered in political science, neglected in sociology". European Journal of Cultural and Political Sociology. 6 (4): 448–473. doi:10.1080/23254823.2019.1570859. ISSN 2325-4823. PMC 7099882. PMID 32309461.
- ↑ Treisman, Daniel (2020). "Economic Development and Democracy: Predispositions and Triggers". Annual Review of Political Science. 23: 241–257. doi:10.1146/annurev-polisci-050718-043546. ISSN 1094-2939.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ Dahl, Robert. "On Democracy". yalebooks.yale.edu. Yale University Press. Retrieved 2020-02-02.
- ↑ Przeworski, Adam; et al. (2000). Democracy and Development: Political Institutions and Well-Being in the World, 1950-1990. Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Przeworski, Adam; et al. (2000). Democracy and Development: Political Institutions and Well-Being in the World, 1950-1990. Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Rice, Tom W.; Ling, Jeffrey (2002-12-01). "Democracy, Economic Wealth and Social Capital: Sorting Out the Causal Connections". Space and Polity. 6 (3): 307–325. doi:10.1080/1356257022000031995. ISSN 1356-2576.
- ↑ Treisman, Daniel (2015-10-01). "Income, Democracy, and Leader Turnover". American Journal of Political Science (به انگلیسی). 59 (4): 927–942. doi:10.1111/ajps.12135. ISSN 1540-5907.
- ↑ Traversa, Federico (2014). "Income and the stability of democracy: Pushing beyond the borders of logic to explain a strong correlation?". Constitutional Political Economy. 26 (2): 121–136. doi:10.1007/s10602-014-9175-x.
- ↑ FENG, YI (July 1997). "Democracy, Political Stability and Economic Growth". British Journal of Political Science. 27 (3): 416, 391–418. doi:10.1017/S0007123497000197.
- ↑ Clark, William Roberts; Golder, Matt; Golder, Sona N. (2013). "Power and politics: insights from an exit, voice, and loyalty game" (PDF). Unpublished Manuscript.
- ↑ "Origins and growth of Parliament". The National Archives. Retrieved 7 April 2015."Origins and growth of Parliament". The National Archives. Retrieved 7 April 2015.
- ↑ Przeworski, Adam; Limongi, Fernando (1997). "Modernization: Theories and Facts". World Politics. 49 (2): 155–183. doi:10.1353/wp.1997.0004. ISSN 0043-8871. JSTOR 25053996.
- ↑ Bellin, Eva (January 2000). "Contingent Democrats: Industrialists, Labor, and Democratization in Late-Developing Countries". World Politics (به انگلیسی). 52 (2): 175–205. doi:10.1017/S0043887100002598. ISSN 1086-3338.
- ↑ Magaloni, Beatriz (September 2006). "Voting for Autocracy: Hegemonic Party Survival and its Demise in Mexico". Cambridge Core (به انگلیسی). Retrieved 2019-12-17.
- ↑ "The Puzzle of the Chinese Middle Class". Journal of Democracy (به انگلیسی). Retrieved 2019-12-22.
- ↑ Miller, Michael K. (2012). "Economic Development, Violent Leader Removal, and Democratization". American Journal of Political Science (به انگلیسی). 56 (4): 1002–1020. doi:10.1111/j.1540-5907.2012.00595.x.
- ↑ Glaeser, Edward L.; Steinberg, Bryce Millett (2017). "Transforming Cities: Does Urbanization Promote Democratic Change?" (PDF). Regional Studies. 51 (1): 58–68. doi:10.1080/00343404.2016.1262020.
- ↑ Barceló, Joan; Rosas, Guillermo (2020). "Endogenous democracy: causal evidence from the potato productivity shock in the old world". Political Science Research and Methods (به انگلیسی). 9 (3): 650–657. doi:10.1017/psrm.2019.62. ISSN 2049-8470.
- ↑ Manger, Mark S.; Pickup, Mark A. (2016-02-01). "The Coevolution of Trade Agreement Networks and Democracy". Journal of Conflict Resolution (به انگلیسی). 60 (1): 164–191. doi:10.1177/0022002714535431. ISSN 0022-0027.
- ↑ Lindenfors, Patrik; Wilson, Matthew; Lindberg, Staffan I. (2020-09-25). "The Matthew effect in political science: head start and key reforms important for democratization". Humanities and Social Sciences Communications (به انگلیسی). 7 (1): 1–4. doi:10.1057/s41599-020-00596-7. ISSN 2662-9992.
- ↑ Gerardo L.Munck, “Modernization Theory as a Case of Failed Knowledge Production. ” The Annals of Comparative Democratization 16, 3 (2018): 37-41.
- ↑ Acemoglu, Daron; James A. Robinson (2006). Economic Origins of Dictatorship and Democracy. Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Przeworski, Adam; et al. (2000). Democracy and Development: Political Institutions and Well-Being in the World, 1950-1990. Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Gift, Thomas; Krcmaric, Daniel (2015). "Who Democratizes? Western-educated Leaders and Regime Transitions". Journal of Conflict Resolution. 61 (3): 671–701. doi:10.1177/0022002715590878.
- ↑ Fish, M. Steven (October 2002). "Islam and Authoritarianism". World Politics (به انگلیسی). 55 (1): 4–37. doi:10.1353/wp.2003.0004. ISSN 1086-3338.
- ↑ Barro, Robert J. (1999-12-01). "Determinants of Democracy". Journal of Political Economy. 107 (S6): S158–S183. doi:10.1086/250107. ISSN 0022-3808.
- ↑ Ross, Michael L. (February 2008). "Oil, Islam, and Women". American Political Science Review (به انگلیسی). 102 (1): 107–123. doi:10.1017/S0003055408080040. ISSN 1537-5943.
- ↑ Blaydes, Lisa; Chaney, Eric (2013). "The Feudal Revolution and Europe's Rise: Political Divergence of the Christian West and the Muslim World before 1500 CE". American Political Science Review (به انگلیسی). 107 (1): 16–34. doi:10.1017/S0003055412000561. ISSN 0003-0554.
- ↑ Dahl, Robert Alan; Tufte, Edward R. (1973). Size and Democracy (به انگلیسی). Stanford University Press. ISBN 978-0-8047-0834-0.
- ↑ Erk, Jan; Veenendaal, Wouter (2014-07-14). "Is Small Really Beautiful?: The Microstate Mistake". Journal of Democracy (به انگلیسی). 25 (3): 135–148. doi:10.1353/jod.2014.0054. ISSN 1086-3214.
- ↑ Woodberry, Robert D. (2012). "The Missionary Roots of Liberal Democracy". The American Political Science Review. 106 (2): 244–274. doi:10.1017/S0003055412000093. ISSN 0003-0554. JSTOR 41495078.
- ↑ Nikolova, Elena; Polansky, Jakub (2020). "Conversionary Protestants Do Not Cause Democracy". British Journal of Political Science (به انگلیسی). 51 (4): 1723–1733. doi:10.1017/S0007123420000174. ISSN 0007-1234.
- ↑ Putnam, Robert (March 1993). "What makes democracy work?". National Civic Review. 82 (2): 101–107. doi:10.1002/ncr.4100820204.
- ↑ Berman, Sheri (1997). "Civil Society and the Collapse of the Weimar Republic". World Politics (به انگلیسی). 49 (3): 401–429. doi:10.1353/wp.1997.0008. ISSN 1086-3338.
- ↑ Satyanath, Shanker; Voigtländer, Nico; Voth, Hans-Joachim (2017-04-01). "Bowling for Fascism: Social Capital and the Rise of the Nazi Party" (PDF). Journal of Political Economy. 125 (2): 478–526. doi:10.1086/690949. ISSN 0022-3808.
- ↑ Mattingly, Daniel C. (2019). The Art of Political Control in China. Cambridge University Press (به انگلیسی). doi:10.1017/9781108662536. ISBN 978-1-108-66253-6. S2CID 213618572. Retrieved 2020-02-06.
- ↑ Brancati, Dawn (2016). Democracy Protests: Origins, Features and Significance. Cambridge: Cambridge University Press.
- ↑ Albertus, Michael; Menaldo, Victor (2018). Authoritarianism and the Elite Origins of Democracy (به انگلیسی). Cambridge University Press.
- ↑ Konieczny, Piotr; Markoff, John (2015). "Poland's Contentious Elites Enter the Age of Revolution: Extending Social Movement Concepts". Sociological Forum (به انگلیسی). 30 (2): 286–304. doi:10.1111/socf.12163. ISSN 1573-7861.
- ↑ Kavasoglu, Berker (2021-01-05). "Autocratic ruling parties during regime transitions: Investigating the democratizing effect of strong ruling parties". Party Politics (به انگلیسی): 1354068820985280. doi:10.1177/1354068820985280. ISSN 1354-0688.
- ↑ ۴۵٫۰ ۴۵٫۱ Slater, Dan; Wong, Joseph (2022). From Development to Democracy (به انگلیسی). Princeton University Press. ISBN 978-0-691-16760-2.
- ↑ Acemoglu, Daron; Naidu, Suresh; Restrepo, Pascual; Robinson, James A. (2015), "Democracy, Redistribution, and Inequality" (PDF), Handbook of Income Distribution (به انگلیسی), Elsevier, 2: 1885–1966, doi:10.1016/b978-0-444-59429-7.00022-4, ISBN 978-0-444-59430-3
- ↑ ۴۷٫۰ ۴۷٫۱ Miller, Michael K. (2021). Shock to the System (به انگلیسی). Princeton University Press. ISBN 978-0-691-21700-0.
- ↑ Riedl, Rachel Beatty; Slater, Dan; Wong, Joseph; Ziblatt, Daniel (2020-03-04). "Authoritarian-Led Democratization". Annual Review of Political Science. 23: 315–332. doi:10.1146/annurev-polisci-052318-025732. ISSN 1094-2939.
- ↑ The Stickiness of "Bad" Institutions (به انگلیسی). Cambridge University Press. 2020. pp. 61–97. doi:10.1017/9781108776608.003. ISBN 978-1-108-77660-8.
- ↑ Treisman, Daniel (October 2017). "Democracy by mistake". NBER Working Paper No. 23944. doi:10.3386/w23944.
- ↑ Mukand, Sharun W.; Rodrik, Dani (2020). "The Political Economy of Liberal Democracy". The Economic Journal (به انگلیسی). 130 (627): 765–792. doi:10.1093/ej/ueaa004.
- ↑ Lambach, Daniel; Bayer, Markus; Bethke, Felix S.; Dressler, Matteo; Dudouet, Véronique (2020). Nonviolent Resistance and Democratic Consolidation (به انگلیسی). Palgrave Macmillan. ISBN 978-3-030-39370-0.
- ↑ Debs, Alexandre (2016-02-18). "Living by the Sword and Dying by the Sword? Leadership Transitions in and out of Dictatorships". International Studies Quarterly (به انگلیسی). 60: 73–84. doi:10.1093/isq/sqv014. ISSN 0020-8833. S2CID 8989565.
- ↑ Cheibub, Jose Antonio; Gandhi, Jennifer; Vreeland, James (2010). "Democracy and Dictatorship Revisited". Public Choice. 143 (1–2): 67–101. doi:10.1007/s11127-009-9491-2. S2CID 45234838.
- ↑ Smith, Peter (2005). Democracy in Latin America. Oxford University Press.
- ↑ Aidt, Toke S.; Leon, Gabriel (2016-06-01). "The Democratic Window of Opportunity Evidence from Riots in Sub-Saharan Africa". Journal of Conflict Resolution (به انگلیسی). 60 (4): 694–717. doi:10.1177/0022002714564014. ISSN 0022-0027. S2CID 29658309.
- ↑ Gunitsky, Seva (2014). "From Shocks to Waves: Hegemonic Transitions and Democratization in the Twentieth Century". International Organization (به انگلیسی). 68 (3): 561–597. doi:10.1017/S0020818314000113. ISSN 0020-8183. S2CID 232254486.
- ↑ Gunitsky, Seva (2017-03-28). Aftershocks (به انگلیسی). ISBN 978-0-691-17233-0.
- ↑ Gunitsky, Seva (2018). "Democratic Waves in Historical Perspective". Perspectives on Politics (به انگلیسی). 16 (3): 634–651. doi:10.1017/S1537592718001044. ISSN 1537-5927. S2CID 149523316.
- ↑ Huntington, Samuel P. (1991). Democratization in the Late 20th century. Norman: University of Oklahoma Press.
- ↑ Simon, Bromley. Rethinking Middle East Politics: State Formation and Development. (Polity Press, Cambridge, 1994)
- ↑ ed by Marsha, Pripstein Posusney and Michele, Penner Angrist. Authoritarianism in the Middle East: Regimes and Resistance. (Lynne Rienner Publishers, Inc. , USA, 2005)
- ↑ Moore, Jr., Barrington (1993) [First published 1966]. Social origins of dictatorship and democracy: lord and peasant in the making of the modern world (with a new foreword by Edward Friedman and James C. Scott ed.). Boston: Beacon Press. p. 430. ISBN 978-0-8070-5073-6.
- ↑ Samuels, David J.; Thomson, Henry (2020). "Lord, Peasant … and Tractor? Agricultural Mechanization, Moore's Thesis, and the Emergence of Democracy". Perspectives on Politics (به انگلیسی). 19 (3): 739–753. doi:10.1017/S1537592720002303. ISSN 1537-5927. S2CID 225466533.
- ↑ Stasavage, David (2003). Public Debt and the Birth of the Democratic State: France and Great Britain 1688–1789 (به انگلیسی). Cambridge University Press. doi:10.1017/cbo9780511510557. ISBN 978-0-521-80967-2. Retrieved 2019-12-24.
- ↑ Negretto, Gabriel L.; Sánchez-Talanquer, Mariano (2021). "Constitutional Origins and Liberal Democracy: A Global Analysis, 1900–2015". American Political Science Review (به انگلیسی). 115 (2): 522–536. doi:10.1017/S0003055420001069. ISSN 0003-0554. S2CID 232422425.
- ↑ "Aristotle: Politics | Internet Encyclopedia of Philosophy". www.iep.utm.edu. Retrieved 2020-02-03.
- ↑ Dahl, Robert. "On Democracy". yalebooks.yale.edu. Yale University Press. Retrieved 2020-02-02.
- ↑ Rosenfeld, Bryn (2020). The Autocratic Middle Class: How State Dependency Reduces the Demand for Democracy (به انگلیسی). Princeton University Press. ISBN 978-0-691-20977-7.
- ↑ ۷۰٫۰ ۷۰٫۱ Stasavage, David (2020). Decline and rise of democracy: a global history from antiquity to today. Princeton University Press. ISBN 978-0-691-17746-5. OCLC 1125969950.
- ↑ Bates, Robert H.; Donald Lien, Da-Hsiang (March 1985). "A Note on Taxation, Development, and Representative Government" (PDF). Politics & Society (به انگلیسی). 14 (1): 53–70. doi:10.1177/003232928501400102. ISSN 0032-3292. S2CID 154910942.
- ↑ ۷۲٫۰ ۷۲٫۱ Stasavage, David (2016-05-11). "Representation and Consent: Why They Arose in Europe and Not Elsewhere". Annual Review of Political Science. 19 (1): 145–162. doi:10.1146/annurev-polisci-043014-105648. ISSN 1094-2939.
- ↑ Bates, Robert H.; Donald Lien, Da-Hsiang (March 1985). "A Note on Taxation, Development, and Representative Government" (PDF). Politics & Society (به انگلیسی). 14 (1): 53–70. doi:10.1177/003232928501400102. ISSN 0032-3292. S2CID 154910942.
- ↑ Deudney, Daniel H. (2010). Bounding Power: Republican Security Theory from the Polis to the Global Village (به انگلیسی). Princeton University Press. ISBN 978-1-4008-3727-4.
- ↑ ۷۵٫۰ ۷۵٫۱ C., Scott, James (2010). The Art of not being governed: an anarchist history of upland Southeast Asia. NUS Press. pp. 7. ISBN 978-0-300-15228-9. OCLC 872296825.
- ↑ "Power and politics: insights from an exit, voice, and loyalty game" (PDF).
- ↑ "Power and politics: insights from an exit, voice, and loyalty game" (PDF).
- ↑ Risse, Thomas (2009). "Conclusions: Towards Transatlantic Democracy Promotion?". In Magen, Amichai; Risse, Thomas; McFaul, Michael A. (eds.). Promoting Democracy and the Rule of Law. Promoting Democracy and the Rule of Law: American and European Strategies. Governance and Limited Statehood Series (به انگلیسی). Palgrave Macmillan UK. pp. 244–271. doi:10.1057/9780230244528_9. ISBN 978-0-230-24452-8.
- ↑ ۷۹٫۰ ۷۹٫۱ Levitsky, Steven; Way, Lucan (2005-07-27). "International Linkage and Democratization". Journal of Democracy (به انگلیسی). 16 (3): 20–34. doi:10.1353/jod.2005.0048. ISSN 1086-3214. S2CID 154397302.
- ↑ Pevehouse, Jon C. (2002-06-01). "Democracy from the Outside-In? International Organizations and Democratization". International Organization. 56 (3): 515–549. doi:10.1162/002081802760199872. ISSN 1531-5088. S2CID 154702046.
- ↑ Knack, Stephen (2004-03-01). "Does Foreign Aid Promote Democracy?". International Studies Quarterly (به انگلیسی). 48 (1): 251–266. doi:10.1111/j.0020-8833.2004.00299.x. ISSN 0020-8833.
- ↑ The Independent
- ↑ Therborn, Göran (1977). "The rule of capital and the rise of democracy: Capital and suffrage (cover title)". New Left Review. I. 103 (The advent of bourgeois democracy): 3–41.
{{cite journal}}
: External link in
(help)|issue=
- ↑ Krokowska, Katarzyna (2011). "The Fall of Democracy in Syria" (PDF). Perceptions. Archived from the original (PDF) on 2017-03-12. Retrieved 2016-02-13.
- ↑ Olson, Mancur (1993). "Dictatorship, Democracy and Development". American Political Science Review. 87 (3): 567–576. doi:10.2307/2938736. JSTOR 2938736.
- ↑ Friedman, Milton (1962). Capitalism and Freedom. pp. 86.
- ↑ ۸۷٫۰ ۸۷٫۱ Alemán, Eduardo; Kim, Yeaji (2015-10-01). "The democratizing effect of education". Research & Politics (به انگلیسی). 2 (4): 2053168015613360. doi:10.1177/2053168015613360. ISSN 2053-1680.
- ↑ Paglayan, Agustina S. (February 2021). "The Non-Democratic Roots of Mass Education: Evidence from 200 Years". American Political Science Review (به انگلیسی). 115 (1): 179–198. doi:10.1017/S0003055420000647. ISSN 0003-0554.
- ↑ Ross, Michael L. (13 June 2011). "Does Oil Hinder Democracy?". World Politics. 53 (3): 325–361. doi:10.1353/wp.2001.0011.
- ↑ Wright, Joseph; Frantz, Erica; Geddes, Barbara (2015-04-01). "Oil and Autocratic Regime Survival". British Journal of Political Science. 45 (2): 287–306. doi:10.1017/S0007123413000252. ISSN 1469-2112.
- ↑ Jensen, Nathan; Wantchekon, Leonard (2004-09-01). "Resource Wealth and Political Regimes in Africa" (PDF). Comparative Political Studies. 37 (7): 816–841. CiteSeerX 10.1.1.607.9710. doi:10.1177/0010414004266867. ISSN 0010-4140.
- ↑ Ulfelder, Jay (2007-08-01). "Natural-Resource Wealth and the Survival of Autocracy". Comparative Political Studies. 40 (8): 995–1018. doi:10.1177/0010414006287238. ISSN 0010-4140.
- ↑ Basedau, Matthias; Lay, Jann (2009-11-01). "Resource Curse or Rentier Peace? The Ambiguous Effects of Oil Wealth and Oil Dependence on Violent Conflict" (PDF). Journal of Peace Research. 46 (6): 757–776. doi:10.1177/0022343309340500. ISSN 0022-3433.
- ↑ Andersen, Jørgen J.; Ross, Michael L. (2014-06-01). "The Big Oil Change A Closer Look at the Haber–Menaldo Analysis" (PDF). Comparative Political Studies. 47 (7): 993–1021. doi:10.1177/0010414013488557. ISSN 0010-4140. Archived from the original (PDF) on 2018-07-23.
- ↑ Girod, Desha M.; Stewart, Megan A.; Walters, Meir R. (2016-07-27). "Mass protests and the resource curse: The politics of demobilization in rentier autocracies". Conflict Management and Peace Science. 35 (5): 503–522. doi:10.1177/0738894216651826. ISSN 0738-8942.
- ↑ Wright, Joseph; Frantz, Erica (2017-07-01). "How oil income and missing hydrocarbon rents data influence autocratic survival: A response to Lucas and Richter (2016)". Research & Politics. 4 (3): 2053168017719794. doi:10.1177/2053168017719794. ISSN 2053-1680.
- ↑ Wigley, Simon (December 2018). "Is There a Resource Curse for Private Liberties?". International Studies Quarterly. 62 (4): 834–844. doi:10.1093/isq/sqy031.
{{cite journal}}
:|hdl-access=
requires|hdl=
(help) - ↑ Cassidy, Traviss (2019). "The Long-Run Effects of Oil Wealth on Development: Evidence from Petroleum Geology" (PDF). The Economic Journal. 129 (623): 2745–2778. doi:10.1093/ej/uez009.
- ↑ Ross, Michael L. (May 2015). "What Have We Learned about the Resource Curse?". Annual Review of Political Science. 18: 239–259. doi:10.1146/annurev-polisci-052213-040359.
- ↑ Ahmadov, Anar K. (2014-08-01). "Oil, Democracy, and Context A Meta-Analysis". Comparative Political Studies (به انگلیسی). 47 (9): 1238–1267. doi:10.1177/0010414013495358. ISSN 0010-4140.
- ↑ Thad Dunning. 2008. Crude Democracy: Natural Resource Wealth and Political Regimes.Cambridge University Press. Ch. 1.Pp. 3.
- ↑ Thad Dunning. 2008. Crude Democracy: Natural Resource Wealth and Political Regimes.Cambridge University Press. Ch. 1.Pp. 21.
- ↑ ۱۰۳٫۰ ۱۰۳٫۱ ۱۰۳٫۲ ۱۰۳٫۳ ۱۰۳٫۴ Thad Dunning. 2008. Crude Democracy: Natural Resource Wealth and Political Regimes.Cambridge University Press. Ch. 1.Pp. 34.
- ↑ Stephen Haber and Victor Menaldo, “Do Natural Resources Fuel Authoritarianism? A Reappraisal of the Resource Curse,” American Political Science Review 105(1) 2011: 1-26.
- ↑ Andrea Kendall-Taylor & Erica Frantz (September 10, 2015). "When Dictators Die". Foreign Policy.
- ↑ ۱۰۶٫۰ ۱۰۶٫۱ ۱۰۶٫۲ ۱۰۶٫۳ Herbst, Jeffrey. "War and the State in Africa." International Security (1990): 117-139.
- ↑ Kier, Elizabeth (2021). War and Democracy: Labor and the Politics of Peace. Cornell University Press. ISBN 978-1-5017-5640-5. JSTOR 10.7591/j.ctv16pn3kw.
- ↑ Gibler, Douglas M.; Owsiak, Andrew (2017). "Democracy and the Settlement of International Borders, 1919–2001". Journal of Conflict Resolution. 62 (9): 1847–1875. doi:10.1177/0022002717708599.
- ↑ Gat, Azar (2017). The Causes of War and the Spread of Peace: Will War Rebound?. Oxford University Press.
- ↑ Welzel, Christian (2013). Freedom Rising: Human Empowerment and the Quest for Emancipation. Cambridge University Press.
- ↑ Fog, Agner (2017). Warlike and Peaceful Societies: The Interaction of Genes and Culture. Open Book Publishers. doi:10.11647/OBP.0128. ISBN 978-1-78374-403-9.
- ↑ "Transitions from Authoritarian Rule". jhupbooks.press.jhu.edu. Johns Hopkins University Press. Retrieved 2019-12-23.
- ↑ Anderson, Lisa, ed. (1999). Transitions to Democracy. Columbia University Press. ISBN 978-0-231-50247-4.
- ↑ Rustow, Dankwart A. (1970). "Transitions to Democracy: Toward a Dynamic Model". Comparative Politics. 2 (3): 337–363. doi:10.2307/421307. ISSN 0010-4159. JSTOR 421307.
- ↑ Pevehouse, Jon C. (2002). "Democracy from the Outside-In? International Organizations and Democratization". International Organization (به انگلیسی). 56 (3): 515–549. doi:10.1162/002081802760199872. ISSN 1531-5088.
- ↑ Mansfield, Edward D.; Pevehouse, Jon C. (2006). "Democratization and International Organizations". International Organization (به انگلیسی). 60 (1): 137–167. doi:10.1017/S002081830606005X. ISSN 1531-5088.
- ↑ Hafner-Burton, Emilie M. (2011). Forced to Be Good: Why Trade Agreements Boost Human Rights (به انگلیسی). Cornell University Press. ISBN 978-0-8014-5746-3.
- ↑ Risse, Thomas (2009). "Conclusions: Towards Transatlantic Democracy Promotion?". In Magen, Amichai; Risse, Thomas; McFaul, Michael A. (eds.). Promoting Democracy and the Rule of Law. Promoting Democracy and the Rule of Law: American and European Strategies. Governance and Limited Statehood Series. Palgrave Macmillan UK. pp. 244–271. doi:10.1057/9780230244528_9. ISBN 978-0-230-24452-8.
- ↑ Poast, Paul; Chinchilla, Alexandra (2020). "Good for democracy? Evidence from the 2004 NATO expansion". International Politics. 57 (3): 471–490. doi:10.1057/s41311-020-00236-6. ISSN 1740-3898.
- ↑ Geddes, Barbara (7 July 2011). What Causes Democratization. doi:10.1093/oxfordhb/9780199604456.013.0029.
- ↑ "Journal of Democracy" (PDF). Archived from the original (PDF) on 2012-02-11. Retrieved 2008-04-17.
- ↑ "Democratization and Political Violence - Our World". ourworld.unu.edu. Retrieved 2021-02-14.
- ↑ Andersen, David (2021). "Democratization and Violent Conflict: Is There A Scandinavian Exception?". Scandinavian Political Studies (به انگلیسی). 44 (1): 1–12. doi:10.1111/1467-9477.12178. ISSN 1467-9477.
- ↑ "From legal document to public myth: Magna Carta in the 17th century". The British Library. Archived from the original on 27 March 2015. Retrieved 2017-10-16; "Magna Carta: Magna Carta in the 17th Century". The Society of Antiquaries of London. Archived from the original on 2018-09-25. Retrieved 2017-10-16.
- ↑ "Origins and growth of Parliament". The National Archives. Retrieved 7 April 2015.
- ↑ ۱۲۶٫۰ ۱۲۶٫۱ "Putney debates". The British Library. Archived from the original on 22 December 2016. Retrieved 22 December 2016.
- ↑ "Britain's unwritten constitution". British Library. Archived from the original on 12 March 2015. Retrieved 27 November 2015.
The key landmark is the Bill of Rights (1689), which established the supremacy of Parliament over the Crown.... The Bill of Rights (1689) then settled the primacy of Parliament over the monarch's prerogatives, providing for the regular meeting of Parliament, free elections to the Commons, free speech in parliamentary debates, and some basic human rights, most famously freedom from 'cruel or unusual punishment'.
- ↑ "Constitutionalism: America & Beyond". Bureau of International Information Programs (IIP), U.S. Department of State. Archived from the original on 24 October 2014. Retrieved 30 October 2014.
The earliest, and perhaps greatest, victory for liberalism was achieved in England. The rising commercial class that had supported the Tudor monarchy in the 16th century led the revolutionary battle in the 17th, and succeeded in establishing the supremacy of Parliament and, eventually, of the House of Commons. What emerged as the distinctive feature of modern constitutionalism was not the insistence on the idea that the king is subject to law (although this concept is an essential attribute of all constitutionalism). This notion was already well established in the Middle Ages. What was distinctive was the establishment of effective means of political control whereby the rule of law might be enforced. Modern constitutionalism was born with the political requirement that representative government depended upon the consent of citizen subjects.... However, as can be seen through provisions in the 1689 Bill of Rights, the English Revolution was fought not just to protect the rights of property (in the narrow sense) but to establish those liberties which liberals believed essential to human dignity and moral worth. The "rights of man" enumerated in the English Bill of Rights gradually were proclaimed beyond the boundaries of England, notably in the American Declaration of Independence of 1776 and in the French Declaration of the Rights of Man in 1789.
- ↑ "Rise of Parliament". The National Archives. Retrieved 2010-08-22.
- ↑ Wood, The Radicalism of the American Revolution (1992)
- ↑ Greene and Pole (1994) chapter 70
- ↑ "Expansion of Rights and Liberties - The Right of Suffrage". Online Exhibit: The Charters of Freedom. National Archives. Archived from the original on July 6, 2016. Retrieved April 21, 2015.
- ↑ ۱۳۳٫۰ ۱۳۳٫۱ Stefan Berger, "The Attempt at Democratization under Weimar" in European Democratization since 1800. Eds. John Garrard, Vera Tolz & Ralph White (Springer, 2000), pp. 96-115.
- ↑ Richard L. Merritt, Democracy Imposed: U.S. Occupation Policy and the German Public, 1945–1949 (Yale University Press, 1995).
- ↑ ۱۳۵٫۰ ۱۳۵٫۱ ۱۳۵٫۲ ۱۳۵٫۳ Kent E. Calder, "East Asian Democratic Transitions" in The Making and Unmaking of Democracy: Lessons from History and World Politics (eds. Theodore K. Rabb & Ezra N. Suleiman: Routledge, 2003). pp. 251-59.
- ↑ "Study: Nonviolent Civic Resistance Key Factor in Building Durable Democracies, May 24, 2005". Archived from the original on December 23, 2011. Retrieved June 18, 2009.
- ↑ Ken Farr; Richard A. Lord; J. Larry Wolfenbarger (1998). "Economic Freedom, Political Freedom, and Economic Well-Being: A Causality Analysis". Cato Journal. 18 (2): 247–262. "Archived copy" (PDF). Archived from the original (PDF) on 2007-02-03. Retrieved 2005-04-11.
{{cite web}}
: نگهداری یادکرد:عنوان آرشیو به جای عنوان (link)
منابعی برای مطالعه بیشتر
[ویرایش]- Thomas Carothers. Aiding Democracy Abroad: The Learning Curve. 1999. Washington, DC: Carnegie Endowment for International Peace.
- Josep M. Colomer. Strategic Transitions. 2000. Baltimore, Md: The Johns Hopkins University Press.
- Daniele Conversi. 'Demo-skepticism and genocide', Political Science Review, September 2006, Vol 4, issue 3, pp. 247–262
- Geddes, Barbara. 1999. "What Do We Know About Democratization After Twenty Years?" Annual Review of Political Science 2:1, 115-144
- Geddes, Barbara. 2011. "What Causes Democratization." in The Oxford Handbook of Political Science.
- Haerpfer, Christian; Bernhagen, Patrick; Inglehart, Ronald & Welzel, Christian (2009), Democratization, Oxford: Oxford University Press, ISBN 978-0-19-923302-1.
- Inglehart, Ronald & Welzel, Christian (2005), Modernization, Cultural Change and Democracy: The Human Development Sequence, New York: Cambridge University Press, ISBN 978-0-521-84695-0.
- Muno, Wolfgang. "Democratization" (2012). University Bielefeld - Center for InterAmerican Studies.
- Frederic C. Schaffer. Democracy in Translation: Understanding Politics in an Unfamiliar Culture. 1998. Ithaca, NY: Cornell University Press.
- Fareed Zakaria. The Future of Freedom: Illiberal Democracy at Home and Abroad. 2003. New York: W.W. Norton.
- Christian Welzel. Freedom Rising: Human Empowerment and the Quest for Emancipation. 2013. New York: Cambridge University Press. شابک ۹۷۸−۱−۱۰۷−۶۶۴۸۳−۸ISBN 978-1-107-66483-8.
- Tatu Vanhanen. Democratization: A Comparative Analysis of 170 Countries. 2003. Routledge. شابک ۰۴۱۵۳۱۸۶۰۲ISBN 0415318602
پیوند به بیرون
[ویرایش]مدخل ویکیواژه برای democratization
- گفتاوردهای مربوط به democratization در ویکیگفتاورد
- پروندههای رسانهای مربوط به Democratization در ویکیانبار
- International IDEA (International Institute for Democracy and Electoral Assistance)
- Muno, Wolfgang. 2012. "Democratization". InterAmerican Wiki: Terms - Concepts - Critical Perspectives.