قاشق
قاشُق ابزار کوچک فلزی یا چوبی دستهداری است که برای خوردن، پختن یا سرو غذا استفاده میشود.[۱][۲] معمولاً برای خوردن غذاهای مایع، نیمهمایع، یا دانهدانه (مانند برنج) که خوردن آنها با چنگال دشوار است از قاشق استفاده میکنند. از قاشق همچنین در آشپزی و برای افزودن مواد یا پیمانه کردن آنها استفاده میشود.
ریشه واژه
برای تأییدپذیری کامل این بخش به منابع بیشتری نیاز است. |
قاشق واژه فارسی کهن کفچه[۳] [۴]
واژه ( قاشق ) برگرفته از واژه ( کَفچَک/کَفچَگ ) بوده است که در این واژه زدایشِ آواییِ ( ف ) رُخ داده است و به دیسه یِ ( کَچَک ) در آمده و سپس با دگرگونیِ آواییِ ( ک/ق ) به ( قاشق ) دگرریخته شده است. این واژه ساخته شده از واژه ( کَفچ ) به همراه پسوندِ ( اک/اَگ ) بوده است.[۵]
( زدایش آواییِ ( ف ) در واژگانی همچون ( کئوفَ/کوه ) ، تروفش/تُرُش یا تُرش ) ، ( کوفتَک /کُتَک ) و. . . دیده می شود.
کارواژه یِ همبسته به آن ( کَفتَن/کَف ) می باشد.[۶]
( در اینکه خاستگاه این واژه، ایرانی است، تردیدی نیست ولی به هر روی باید این واژه به گونه یِ نخستِ آن یعنی ( کفچَک/کَفچَگ ) واگوییده شود تا پیوستگیِ واژگان ( بویژه با واژگانی همچون کَفیدن/کَف ) پابرجا بماندچنانکه در رویه هایِ 48 ، 134 و 175 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
انواع قاشق
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ https://www.ldoceonline.com/dictionary/spoon
- ↑ لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ قاشق.
- ↑ *سعدی: ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند ****نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش
- نظامی: تا شکمی نان و دمی آب هست****کفچه مکن بر سر هر کاسه دست
- مولوی: به گرد دیگ دل ای جان چو کفچه گرد به سر****که تا چو کفچه دهان پر کنی از آن حلوا
- خاقانی: دست کفچه مکن به پیش فلک****که فلک کاسهای است خاک انبار
- اوحدی: تا شدم کفچه دست و کاسه شکم****بر در خلق میشدم که: درم
- دهلوی:صفت کاس رباب و به سرش کفچهٔ دست****که دران کاسهٔ خالی ست نعم چند الوان
- صائب: گدای کوچه عشق است چرخ ازرق پوش****تو دست کفچه کنی پیش این گدای که چه؟
- ↑ برون شد دیگت از سر میستیزی **** که در هر دیگ همچون کفچه لیزی. عطار (اسرارنامه).
۵.۶.۷.https://parsianjoman.org/?p=2563